ما براساس بسیاری از عادات قَهری و جبری خود زندگی میکنیم و آسوده تريم که آنها دست نخورده باقی بمانند. هر تغییری ممكن است در ابتدا ما را کمی دچار اضطراب کند. به عنوان مثال؛ کسی که هميشه در اختلافات از موضع برنده عمل میكرده و سعي داشته به هیچ قیمتی نبازد، وقتی متوجه میشود که برای حل اختلاف لازم است به خاطر شخص دیگری (مثل همسر يا رفيق) گذشت کند (بايد بفهمد این به معنای باختن و بازنده بودن نیست)، ابتدا برایش خوشایند نخواهد بود. او كه همواره با زور و فشار تلاش کرده هر موقعیتي را به نفع خویش به پایان برد، اکنون باید رفتار خود را تغيير دهد؛ البته طبیعی است اینکار براي او راحت نیست؛ ولي کافی است قدم اول برداشته شود.
با گذشت زمان و بررسی نحوه تعاملات و رفتار ما با دیگران، اثرات مطلوب پيش آمده به واسطه این دگرگوني، میتواند مُهر تاییدی باشد که هر يك از ما چقدر به تغییر نیازمندیم. نکته قابل توجه این است که اساس درمان بسیاری از روان درمانگران و روانپزشکان معروف دنیا بر اساس همین تغییر است؛ تغییر در رفتار- تغییر در انگیزه – تغییر در ادراک – تغییر در باورها – تغییر در شناخت – تغییر در نیازها- تغيير در علایق و…
همه ما در مشکلاتی که برایمان به وجود میآید نقش داریم؛ گاهي مستقيم و گاهی غیرمستقیم. چقدر خوب ميشود در رابطه با مسایل پيش آمده از خود سؤال كنيم؛ تا چه اندازه مقصر بوده ايم و آیا ميتوانستيم تصميم بهتری بگیريم یا نه؟ در حقیقت زندگی آمیزه ای از جبر و اختیار است. نمیشود همه چیز را گردن این و آن انداخت و برای گرفتاری ها آویزان همدیگر باشیم يا دیگران را مقصر بدانیم. ما معمولا مشکل را در دیگران و رفتارشان میبینیم درصورتی که شاید خودمان مقصر باشیم.
در روابط بین زوجها خیلی از مواقع اگر یکی از آنها اقدام به اصلاح رفتارهای خود (بهتر است اینکار با کمک مشاور، يا با مطالعه انجام شود) کند، تغییر شروع میشود؛ تغییر ابتدا در زمینه افکار، سپس احساسات و در نهایت در رفتار صورت میپذیرد. با گذشت زمان وقتی شریک زندگی و اطرافیان متوجه تغییرات خوب شخص میشوند، رفتار آنها نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و تعامل مناسبتری برقرار میكنند. همه چیز برای یک شروع بهتر مهیاست؛ ما نیازمند تغییرات وسیعی در همه ابعاد هستیم؛ اما باید این تغییرات را از خود شروع کنیم؛ پس گام اول را استوار برداریم و اعلام کنیم؛ غافل نخواهم بود؛ تغییر را شروع خواهم کرد
با تغییر طرز تفکر، زندگی نیز دگرگون شده، ذهن نیز میتواند بر واکنش های جسم تاثیر بگذارد. اگر مثبت فکر کنیم و جوانب خوب و پسندیده همه چیز را در نظر بگیریم، حتا اگر زندگی بر وفق مرادمان پیش نرود بازهم میتوانیم بر اوضاع مسلط شويم و آرام آرام خود را از آن وضعیت نجات دهيم؛ حداقل اینکه خوشحالتر و بی دغدغه تر زندگی کنیم!
همین تغییر روش فکر یا زندگی هم کار دشواریه ، هرروز که از خواب بیدار میشیم میگیم امروز باید متفاوت باشم ، پس به فول شما همین که بی دغدغه باشه و اروم اروم حرکت کنیم کافیه .
سپاس فراوان
در فطرت انسان، میل به آرامش نهفته است، ولی جنبههای شیطانی یا جلوههای شر و پلیدی زندگی و وسوسههای مادی او را بهسوی تخریب ساختارهای آرامش درونی سوق میدهد. کودکان و نوجوانان بهطور فطري نسبت به بزرگترها از آرامش بیشتری برخوردارند، اما پدر و مادرها با فشارهای نامناسب، درک نکردن افکار و خواستههای آنها و شرایط روانیشان، ناخواسته آرامش ذاتی فرزندان خود را سلب میکنند؟