ذهن، نقشي آشکار و حیاتی در سلامتي يا بیماری انسان بازی میکند. رابطه جسم و ذهن از دیر باز مورد توجه دانشمندان بوده و فراز و فرودهای متعددی داشته است. پیوند ناگسستنی تن و روان در جمله مشهور بقراط: شناخت یک بیمار مبتلا به بیماری، بهتر از شناخت بیماری اوست، به خوبی به تصویر کشیده شده است. پذیرش مفهوم جدایی ناپذیری بدن از ذهن تا زمان طرح دیدگاه دوگانه «رنه دکارت» در قرن هفدهم تداوم یافت؛ سپس «پاستور»، ((فلمينگ)) و بسیاری از «شکارچیان میکروب» امکان غلبه بر بسیاری از بیماریهای عفونی را – که تا آن زمان از بلایای انسان محسوب میشد- فراهم کرده، و موجب شدند تا با افزایش طول عمر انسانها، سبک زندگی آنها نیز تغییر کند و گونه جدیدی از بیماری ها (امراض روانی) به وجود آید.
الگوی خطی پزشکی نمیتوانست بدون توجه به متغیرهای روانشناختی و جامعه شناختی، برای تبیین کاهش و افول بیماری ها کفایت کند و این نکته آشکار شد که افزایش امید و کاهش ناامیدی – حتا بیش از پیشرفتهای پزشکی- عامل تبیین کاهش مرگ و میر در سراسر جهان است. باورها و انتظارها به همان میزان که در افزایش مرگ و میر مشارکت دارند، مقاومت افراد در برابر بیماری را بیشتر کرده و طول عمر را افزایش میدهند و منطق روابط بین سلامت و بیماری را تشکیل میدهند
اگر چه افکار، احساسات، باورها و امیدها چیز دیگری به جز فعالیت شیمیایی و الکترونیکی سلول های عصبی مغز نیستند، اما تجربه ها با ایجاد دگرگوني در مغز، ذهن را تغییر میدهند و بر وضعیت زیستی اثر میگذارند. فعالیت ذهن در مغز، نخستین خط دفاعی علیه بیماری، سالخوردگی و مرگ به شمار میرود. باورها – صرفنظر از آنکه خیالی یا مبتنی بر واقعیت، مثبت یا منفی باشند- بر زیست شناسی بدن اثر میکنند.
اما آنچه پاسخ ها را متمایز میکند، افکار خوب و بد هستند. فرآیند تبدیل فعالیتهای الکترونیکی مغز که معرف افکار هستند، براساس تغییرهای پایدار در بدن به وجود میآیند. «اگر درمان رواني مؤثر است و میتواند تغییرهای طولانی مدت را در رفتار به وجود آورد. به واسطه یادگیری و ایجاد تغییر در بیان ژن هاست که به تغییر در الگوی آناتومیکی ارتباطهای سلول های عصبی مغز منجر میشود.
تاثيري که افکار بر بدن دارند یک پدیده سحرآمیز نیست. شواهد نشان میدهد، اگر وقوع یک رویداد (مانند ازدواج فرزند) – که در آینده ای نزدیک رخ خواهد داد- برای یک فرد بيمار در آستانه مرگ از اهمیت زیادی برخوردار باشد، وی میتواند تا زمان مورد نظر، مرگ خود را به تعویق بیندازد.
نکته قابل توجه اینکه ارتباط ذهن با بدن را هر ساله پژوهشگران متعددی تأیید ميكنند و اینک به خوبی میدانیم که باورها و افکار دارای آثار مثبت و منفی بر سلامت جسمانی هستند در حقیقت چالش دانش روانشناسی از سویی تعیین حد واقعیت و از سوی دیگر، مشخص کننده راهکارهای روانشناختی آن است. هراندازه پیچیدگی موقعیت های ذهنی- بدنی افزایش مییابد، تحلیل و شناخت راه کار آن نیز مشکل تر میشود.
بسیاری از بیماران سرطانی توسط همین باورها و افکار مثبت توانستند با این بیماری مقابله کنند.خیلی جالب و تاثیر گذار بود ممنون
خوشحالم که این عقیده را دارید