مدام دلشورههایی به ما حمله ور میشوند، انگار منتظریم دنیا سرمان کلاه بگذارد یا در دامهایی بیفتیم که روزگار برایمان پهن میکند. گویا عادت نداریم اوضاع خوب پیش برود، و همیشه باید دلواپس باشیم تا اتفاق ناگواری رخ دهد، یا رازی هولناک بر ملا شود یا خبر بدی برسد، یا بلایی از آسمان نازل شود.
یادم میآید آن روزها هنگام رانندگی پسرم که دو – سه سال داشت با ذوق و شوق خودش را به آغوشم میکشاند، و سر و صداکنان فرمان را میچرخاند. دسته راهنما را تکان میداد، بوق میزد و یک دنیا شادی به دل من میریخت و بعد ناگهان ساکت میشد و به خوابی عمیق فرو میرفت. امروز که او مرد جوانی است؛ نگرانیهای بیحاصلی دارد که از پاسخ به بسیاری از آنها عاجز است.
اغلب ما دنیای سرشار از شادی کودکانهمان را سر راه بزرگ شدن؛ تکه تکه از پنجره قطار زندگی بیرون میاندازیم، و در بزرگسالی نمیدانیم چرا شبها خوابمان نمیبرد، چرا خستهایم، چرا دلزدهایم، چرا حوصله نداریم، چرا خندهمان نمیگیرد، چرا منقبضایم و… بعد سر پارک ماشین با همسایهمان دعوا میکنیم.
هرچه در زندگی بیشتر جلو میرویم، ممکن است در تعقیب رویاهایمان؛ احساس ناامنی، ترس، دلشوره، شک و عدم اعتماد به نفس و حتا شكست بکنیم. اگر به درستی با این احساسات منفی و موانع برخورد نکنیم (از آنها رد نشویم) و یا کنار نیاییم (تعامل نکنیم)، امکان دارد توانایی بالقوه و واقعی خود را نشناسیم و ناخودآگاه به عقب کشیده شویم و در زندگی روزمره دچار بحرانهای روحی، اضطراب و یا اختلال رفتاری گردیم.
برای شناختن تواناییهای بالقوه ذهن باید به اندازه کافی بر افکار منفی، دلشوره و محدود کننده و مخرب غالب شویم. افکار و احساسات منفی و ناخوشایند، تا حدی طبیعی هستند، ولی با برنامهریزی صحیح، میتوان آنها را به نیروی مثبتی که قدرت و استعدادهای ما را پرورش و رشد دهند، تبدیل کرد. با پرورش و بعد از آن داشتن ذهنی قوی بر موانع و مشکلات غلبه خواهیم کرد.
زندگی، رویایی شیرین و دلچسب مثل قصههای هزار و یک شب نیست، بلکه واقعیات دم از حکایتی دیگر دارد. هر روز دیواری تازه در برابرمان ظاهر میشود، یا برای رسیدن به خواسته قلبی یا حتا آرامشی نسبی باید سدی را بشکنیم، انگار این رسم روزگار شده است.
اگر چه زندگی یک ودیعه الهی است، ولی حفظ و نگهداری آن نیازمند ذکاوت و تلاش شبانه روزی است، نمیتوان دست روی دست گذاشت و انتظار داشت چرخ سنگین زندگی به سادگی و خود به خود بر وفق مراد ما بچرخد. هرچه دنیا و روابط انسانها پیچیدهتر شده، ارابه زندگی نیز از جادهای سنگلاختر و پُر فراز و نشیبتر باید عبور کند، که نیاز به حوصله و قدرت زیاد و تدبیر و هوشیاری دارد.
یک طرف درهای عمیق است، سمتی دیگر صخرهای بلند، راه هم ناهمواره، ارابهران زندگی ما هستیم، که جز با صبر و درایت نمیتوانیم از این راه به سلامت عبور کنیم. قطعا و حتما روزی به جادهای صافتر و هموارتر خواهیم رسید، به دشتی فراخ، اما در دشت هموار و صاف هم ممکن است خطراتی ناشناخته در کمین باشند، شاید رودی پرآب و پرخروش، شاید کویری خشک، شاید طوفان و رعد و برق و شاید آفتابی سوزان و…
اگر سرگذشت آدمهای موفق، بزرگ، مشهور و… را مطالعه کنیم. متوجه میشویم که آنان چه قدر زحمت کشیدهاند، با چه سختیها و مشکلاتی دست و پنجه نرم کردهاند، که حتا تصورش هم برای ما دشوار میباشد. مهم تحمل و بردباری و مدارا با همه چیز است حتا دلشوره، ازاین رو نیازمندیم تا نظام باورهای خود را گسترش دهیم.
تفاوت اساسی میان افرادی که به نتایج مثبت دست مییابند و کسانی که به چنین نتایجی نمیرسند در همین الگوهای منطقی و منسجم ذهنی (باورها)، یا دست به کار شدن و پا گذاشتن در راه تعالی است، راهی که در اختیار همگان هست.
ولی مهم توانایی آزادسازی نیروی جادویی درونی خود میباشد. مهم این است که یاد بگیریم چگونه از قدرت ذهنمان از نیرو و ظرفیت بالقوهای که در وجودمان داریم، از همتمان، از انرژی (کارمایه) و پتانسیل دست نخورده حیاتی خودمان در جهت علایق، خواستهها و آرزوهامان استفاده کرده و برآیند آنها را در سمت و سویی منطقی و صحیح آزاد سازیم. مثل کاری که بسیاری از افراد موفق و بزرگ و نامدار تاریخ کردهاند.