ازدواج به عنوان تشکیل دهنده نهاد خانواده، یکی از اولین و مهمترین رسوم اجتماعی برای دستیابی و تقویت نیازهای عاطفی، غریزی و امنیتی، همواره مورد توجه بشر بوده است. ازدواج رابطه ای انسانی، پیچیده، ظریف و پویا میباشد که از ویژگی های خاصی برخوردار است، که درصورت وجود روابط گرم و صمیمی بین زن و مرد، (ایجاد محیطی سالم و سازنده) کانون خانواده پیشرفت و ارتقا بهداشت روانی جامعه را فراهم میسازد.
هرچه محیط خانواده سالمتر و امنتر باشد به همان اندازه روحیه اعضای آن مثبتتر خواهد بود. این تاثیر و کیفیت مطلوب به طور مستقیم به جامعه هم منتقل میشود، چون هر فرد انرژی درونی خود را در روابط اجتماعی اش وارد میکند و جامعه هم از افراد مختلف تشکیل شده، یعنی پتانسیل اجتماعی هر جامعه ای برآمده از متن خانواده هاست. پس محیط نامساعد و ناهنجار خانواده نیز تاثیری نامطلوب و تخریبی بر اخلاق اعضا و درنهایت بر اجتماع میگذارد.
برآورده کردن نیازهای عاطفی – احساسی – اجتماعی – غریزی هر انسانی ابتدا در محیط خانواده صورت میگیرد. تعامل و دلبستگی افراد خانواده با یکدیگر نیرو و پتانسیل شگرفی ایجاد میکند که زمینه ساز بسیاری کارهای مثبت دیگر است، و عدم چنین روابطی از ضعف ساختار خانواده نشات میگیرد که به گسترش ناهنجاری و بزهکاری در جامعه دامن میزند.
اختلاف نظر و آرا در هر جمعی امری طبیعی است. در نهاد خانواده به خاطر منافع مشترک اعضا به خصوص زن و مرد، که بنیان خانواده بر دوش آنان است، تضاد و اختلاف نظر نباید بار تخریبی به خود بگیرند و به دعواهای زن و شوهر ختم شود، بلکه باید از پتانسیل موجود در تضارب آرا، در جهت پیشبرد اهداف خانواده بهره برد.
نظام اجتماعی خانواده قواعد و ساختاری دارد که با رابطه متقابل ارکان اصلی آن (پدر و مادر) پویایی خاصی پیدا میکند. چگونگی خانواده بسته به کیفیت و سطح این روابط دارد، کانون خانواده همچون آینهای شخصیت فرد مقابل را منعکس میکند. از طریق همنشینی مشترک، شبکه عاطفی خانواده شکل میگیرد. یعنی رابطه سالم از مهمترین عوامل شکل گیری شخصیت اعضای خانواده میباشد. رابطه سالم بین زن و شوهر، اصل اساسی و مهم تربیت فرزند است و ناسازگاری این دو میتواند تاثیرات مخرب بسیاری در فرزندان به وجود آورد. فرزندان از رفتار پدر و مادر الگو میگیرند.
مطالعات پزوهشگران نشان میدهد که حتا مشاجره های اندک و محدود والدین میتواند زندگی سایر اعضای خانواده را دچار آشفتگی و بحران جدی کند چه رسد به انواع حاد و شدید دعواهای زن و شوهر. زمانی که والدین با سردی برخورد میکنند و در سکوت با یکدیگر رفتاری خصمانه دارند و سعی در پوشاندن آن از چشم فرزندان دارند، آنها (فرزندان) احساس پریشانی و اضطراب میکنند و متوجه اختلاف والدین میشوند. مشاجره زن و شوهر میتواند الگوی خواب فرزندان را به هم بزند و باعث زود رنجی و بروز مشکلات دیگری از جمله ناسازگار فردی در جامعه شود.
محققان در این زمینه معتقدند: کسانی که شاهد خشونت و مشاجره های والدین شان بوده اند دو برابر بیشتر از دیگران با همسران خود دچار مشکل رفتاری هستند. مشاجره والدین چه پنهان و چه آشکار، تاثیر زیادی در ایجاد اختلالات عاطفی دارد و فرزندان را دچار نوعی «تعارض شناختی» میکند که گذر زمان از شدت آن نمی کاهد.
ازآنجاییکه والدین پناه اصلی و مرکز امنیت کودک است؛ هنگام ستیز و مشاجره، فرزند هراسان نمیداند به چه کسی پناه ببرد. همین مسئله آنها (فرزندان) را درگیر تضادی درونی میکند که آثار زیانباری به همراه دارد، از جمله بروز رفتار ضد اجتماعی. بسیاری از همسران گویی بر مسند قضاوت نشسته اند، مدام انگشت اتهام را به سمت طرف مقابل میگیرند و همسر خود را محکوم میکنند. درحالیکه هر مشاجره و ستیزی احتیاج به دو طرف دارد و در بیشتر موارد زن و شوهر به یک اندازه مقصرند. تلقین باور اشتباه «دعوا نمک زندگی است»! مشاجره های زن و شوهری را ادامه داده و باعث از هم پاشیدن زندگی و تیرگی روابط و از بین رفتن محبت در خانواده میشود.