خشونت و هزاره سوم :
خشونت خانوادگی در ایران آشکار است، زیرا محدود به محیط خصوصی خانواده نبوده و در همه جا رخ میدهد، بدون آنکه دیگران در آن مداخله کنند. خشونت خانوادگی در ایران رفتاری مجاز تلقی میشود زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقولهی تربیت جای میگیرد. پژوهشگران ثابت کردهاند؛ «اغلب وقایع تنفرزای پیش پا افتاده و ساده به خشونت فیزیکی در میان اعضای خانواده منجر میشود».
بیشتر روابط زن و شوهرها بر مبنای درصدی از پتانسیل قدرت است. بهکارگیری خشونت به وسیله شوهر منعکس کننده قدرت، اختیار و موقعیت اجتماعی بالاتر است. این امر در بسیاری از مردان باوری را بهوجود میآورد؛ که آنها حق دارند همسرشان را مورد سوءاستفاده قرار دهند. ازاینرو جهت خاتمه دادن به همسرآزاری نیازمند تجدید ساختار و تعریف رابطهی قدرت بین زن و مرد در جامعه هستیم.
در صورت وجود هنجارهای خشونت در جامعه و مجاز بودن نسبی استفاده از آن در حل تعارضات، بازتاب این ساختار در خانواده نیز تجلی مییابد. از آنجایی که مردان دارای ویژگیهای خاصی هستند و در مقابل مخالفت یا اعتراض دیگران امکان دارد از رفتار خشن استفاده کنند، درنتیجه مردان در سلسله مراتب خانوادگی، بهطور معمول، مقامی برتر از زنان و کودکان به دست میآورند، و فرزندان هم در یک دایرهی بستهی آموزشی از این روشهای نادرست الگوبرداری کرده و در پیشبرد امیال خود به اشکال مختلفِ خشونت روی میآورند، و در ارتباطات اجتماعی و خانوادگی خود از همین شیوهها بعضا استفاده میکنند، یعنی تسری بخشی خشونت از طریق والدین به فرزندان. به بیانی روشنتر هنجارهای خشم و پرخاشگری مدام تقویت شده و باعث پایداری و رشد خشونت میگردند.
افکار عمومی باید بپذیرند که در قرن بیست و یک دیگر خشونت جایز نیست و بشر به مرحلهای از تکامل و پیشرفتهای جهان شمول رسیده است که در جامعه جهانی در واقع جایی برای دولتهای زورگو وجود ندارد. امروزه دولتها باید مردم سالار باشند و بهدنبال رفاه اجتماعی، و موظف به دفاع از حقوق شهروندان.
در محیطهای خانوادگی نیز دیگر نمیتوان گفت «چهار دیواری اختیاری» و خانواده محیطی است خصوصی و هیچکس حق دخالت ندارد زیرا یک تعامل میان دولت و مردم بهوجود آمده است. مدرسه رفتن و واکسن زدن به بچهها، کنترل تعداد فرزندان و… باید بپذیریم که خشونت در خانواده یک مساله خصوصی نیست. وقتی پدر یا مادری فرزندش را کتک میزند اثرات سوء این حرکت در نسل بعد باقی میماند و موضوع چرخهی فرسایشی خشونت مطرح میشود. چه کودک خود قربانی پرخاشگری و خشونت باشد و چه شاهد خشونت نسبت به سایر افراد خانواده. این چرخهی تخریبی خشونت از نسلی به نسل دیگر ادامه خواهد داشت و به این ترتیب پایانی برای خشونت وجود ندارد.
برای جلوگیری از خشونت در هزارهی سوم به یک عامل قدرتمند بهعنوان دولت قانونمند نیاز است که حتا در محدودهی خصوصی خانواده، برای جلوگیری از تبعات ویرانگر خشونت دخالت کند. تا زمانیکه ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزشها و نگرشهای خشونت در جامعه وجود داشته و تحمل گردند، تا زمانی که دگرگونیهای اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و همچنین تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشنی تقبیح نگردد، امکان برخورد با این پدیده وجود نخواهد داشت.