خشونت و اختلاف طبقاتی
شرایط وحشتناک فقر و انباشت ثروت توسط عدهای اندک، جامعه را به سمت تولید و بروز ناهنجاری و معضلات اخلاقی زیادی سوق خواهد داد. مسائلی همچون؛ مهاجرت، حاشیهنشینی، بیکاری، کم درآمدی، تبعیض، نابرابری اجتماعی و شهروندی و به بیانی روشنتر عدم و توازن در مبادی مختلف انسانی و اجتماعی به بروز مشکلات یا بنبستهایی میانجامد که خروج از آنها برای افراد محروم، اغلب امکانپذیر نیست.
درحقیقت نوع زندگی مردم میتواند به پیدایش معضلات اجتماعی مانند بزهکاری، دزدی، فحشا، اعتیاد، خشونت و فساد منجر شود. سختی معیشت و دشواریهای اقتصادی طولانی، نبود فرصتهای مساوی و مساعد در جامعه، ناتوانی در حفظ خود و کیان خانواده را برای اقشار کم درآمد رقم میزند.
ادامه فشار فقر و نابرابری و تبعیض، عدم اعتماد اجتماعی را به دنبال دارد. در جامعهای که معلوم نباشد مقصود اجتماعی خود را از چه راهی باید بهدست آورد، همه سعی میکنند از منابع قدرت استفاده کنند (چه سیاسی چه اقتصادی چه اجتماعی).خشونت میتواند ریشه در اختلافات طبقاتی داشته باشد. برخی پژوهشگران معتقدند؛ خشونت از بطن مادر آغاز میشود. یعنی وقتی مادر دچار ناراحتیهای خانوادگی است و با وی بدرفتاری میشود و خشونت جسمی، اقتصادی یا روانی علیه او صورت گرفته و آماج تحقیرها و سرزنشهای مختلف قرار میگیرد؛ موجب انتقال این موارد به جنین میشود.
رفتار پدر و مادر در خشونت و پرخاشگری کودک نقش موثری دارد
بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که؛ رفتارهای نادرست پدر و مادر با کودک، به دلیل فشارهای اجتماعی؛ فقر، بیکاری، تورم و شکاف طبقاتی است که به درون خانواده نفوذ میکند و وقتی فرد بیکار میشود و نمیتواند مایحتاج خانواده خود را تامین کند آستانه تحملش پایین آمده و به سادگی روی به خشونت و پرخاشگری میآورد. یعنی اعمال خشونت و کاهش درآمد ارتباط مستقیمی دارند.
خشونت در ذات انسان نهادینه است؛ ولی تربیت خانوادگی و محیط زندگی و جامعه میتواند آن را تشدید یا تحدید کند. یعنی فرد محصول جامعه است. از مسئولین و غیره ذالک تا من معلم مقصر هستیم که برخی افراد پرخاشگر، مجرم و معتاد میشوند. ازاینرو ریشه این موارد اجتماعی است. کارشناسان براین باورند که با توجه به افزایش تورم، فقر و بیکاری در سالهای اخیر ما شاهد افزایش خشونت و بزهکاری در جامعه نیز بودهایم و این روند در سالهای آتی روندی افزایشی خواهد داشت.
وقتی فردی رفتار پرخاشگرانه از خود نشان داده و به دنبال آن وارد آسیبهای اجتماعی از قبیل فرار کودکان و دختران و روی آوردن به اعتیاد و غیره شود، مجموع این موارد نشان میدهد هنجارها و ارزشهای اجتماعی فرو ریخته و جامعه دچار بحران و سردرگمی شده است. بدون شك امروز نه تنها جامعه ما كه جهان بشريت دست به گريبان پديده زشتي بهنام بيعدالتي و تبعيض است بهطوريكه حتي جوامع توسعه يافته نيز با وجود درآمدهاي فراوان، از تبعیض در توزيع آن رنج ميبرند.
به اعتقاد برخی جامعهشناسان، عامل عمده اين شكاف طبقاتي، فقر و بيعدالتي ناشي از ظالمانه بودن مناسبات و روابط فيمابين عوامل اقتصادي بهويژه كار و سرمايه است. توزيع ناعادلانه درآمد و ثروتهايي مانند زمين، سرمايه مالي، ابزار توليد و وجود آزاديهاي نابرابر میباشد. انسان از وضع قوانيني كه بتواند زندگي اجتماعي و بلكه فردياش را براساس عدالت سامان دهد و او را به سعادت شايسته خود برساند، ناتوان است.
منفورترين پديده فقر است و گاه فقر مادی با فقر فرهنگی هم پیوند میخورد. به بیان روشنتر فقر و فحشا، وعده شيطان، و فضل و مغفرت وعده خداوند است. بعضی محققان میگویند فقر بدتر از مرگ است و باید با فكر و تدبير، فقر را محو و زندگي شرافتمندانهاي را براي همه انسانها تدارك دید. ريشه فقر و بدبختي در كمبود امكانات طبيعت یا اجتماع نیست، بلكه در اعمال ظالمانه انسان و توزیع ناعادلانه ثروت است.
مهم ترين عامل فقر و بدبختي گروهي از انسانها و بهوجود آمدن تضاد طبقاتي، ساختار ناسالم نظام اقتصادي حاكم بر جوامع و وجود روابط ظالمانه بين افراد است. از طرفی دیگر اگر فرهنگ كار و تلاش در ميان مردم گسترده شود انسانها میتوانند روزی خود را بهدست آورند.
در هر جامعهاي گروهي از اقشار و افراد به دليل نداشتن توان فعاليت اقتصادي يا نبودن زمينه فعاليت، قادر به تأمين نيازهاي اولیه زندگی خود نيستند. ازاینرو شكلگيري نظام اقتصادي توليد محور كه بر كار و تلاش تأكيد دارد نه ثروت اندوزي و استثمارگري، امری ضروری محسوب میگردد.
باید تمام ظرفيتهاي وجودي انسانها و طبيعت را براي رشد و شكوفايي مظاهر مادي استفاده نمود و با نهادينه كردن باورها و ارزشهاي انساني و با اتخاذ روشها و قوانين خاص، از طریق حس اخلاقی مشترک بین آحاد جامعه، زمينههاي شكاف طبقاتي و بهرهكشي از انسان را از بين برده، و در عين حال رفاه عمومي را گسترش داد.