خشم، سلاحى قوى براى برخورد و مقابله با تهديد است; اما در عين حال بزرگترين نقطه ضعف نيز محسوب مىشود. به خصوص به كار بردن آن براى ارضاى عقدههاى روانى، فرار از دردِ احساسى، يا پوششى بر آنچه پذيرفتنى نيست. استفاده از سلاح خشم، براى دفاع در برابر تهديد، مستلزم پرداخت بهايى است. نقش خشم، نياز و ميل روانى به مقابله با تهديد، كانون اصلى توجه فرد قرار میگيرد و نيازهاى ديگر از مركز توجه خارج مىشوند. خشمگين شدن، احساس اعتماد به نفس را تقويت میكند. هرچه ميزان خشم فزونى يابد، باور اينكه میتوان با تهديد احتمالى مقابله نمود، قوىتر میگردد. خشم، اين فكر را در فرد خشمگين ايجاد میكند كه آنچه انجام میدهد، به جا و حق اوست و به طور كلى در سايه خشم، ساير احساسات انسانى بسيار كمرنگ و ناپيدا میشوند.
فرايند دفاعى و روانى خشم، عادتى ذهنى و ناخودآگاه است كه از ميزان استرس درونى يا تهديد و يا خطر موجود مىكاهد و اغلب به گونهاى غريزى، در هر شخصى وجود دارد. خشم، پوششى بر نقاط ضعف روانى فرد است. استفاده از خشم به عنوان اقدامى دفاعى و واكنشى قدرتمند، در برابر رويدادها، اغلب به رفتارهاى بىتناسب و اشتباه، منجر مىشود. در فرايند و خشم، سلاحى قوی و اجراى آن، انديشه و منطق و شعور، نقش چندانى ندارند و اكثر رفتارهاى انجام شده در چهارچوب ناهنجارى تعريف پذيرند.
احساس ناكامى، درماندگى و… در اصل، توصيف حالت و موقعيت روانى پيش آمده است. ناكامى، يعنى دست نيافتن به آن چه مد نظر فرد است. درماندگى، نداشتن توانايى در انجام كارى است كه ميل درونى است. ابهام، درك نكردن اوضاع و احوال است و چنين موقعيتهايى، مىتواند احساسات متعددى را آزاد كند; از جمله اضطراب، اندوه، كسالت، ملالت و خشم. اشخاصى كه مىخواهند هميشه قدرتمند ظاهر شوند و عنان امور را دراختيار داشته باشند، به طور معمول خشم، واكنش متداولى از جانب آنان است.
هر انسانى از قدرت، احساس خشنودى و رضايت میكند. اما منظور و مفهوم قدرت و تعريف آن، خيلىها را دچار توهم و خطا مىنمايد. بسيارى، چون خود را ناكام و درمانده مىپندارند، با پوشاندن اين احساسات توسط خشم سعى دارند جريان امور را به دست گيرند. وقتى خشم فوران میكند، احساسات ديگر، رقيق و محو مىشوند. خشم، ناتوانى، عجز، ضعف، ناكامى، نااميدى و ديگر احساسات منفى روانى از اين دست را، كم رنگ و كم مايه میكند و فردى كه دچار چنين نقاط ضعفى باشد، به طور موقت با پوشش خشم خود را قدرتمند مىبيند.
احساس قوى بودن و نبض امور را در اختيار داشتن، در ميان مردان امرى شايع است و اغلب به عنوان يك ويژگى مردانه ارزيابى میگردد. اما خشم، سلاحى قوی خشمگين شدن براى رسيدن به احساس قدرتمندى، هيچ كمكى به حل مساله اصلى نمیكند. خشم، فرارى موقتى است كه اغلب بر وخامت اوضاع مىافزايد. خشم، بر توانايى استدلال، تأثير منفى شديدى مىگذارد، و آن هم در زمانى كه براى حل مشكل، به استدلال منطقى بيشتر نياز است. علاوه بر آن، خشم زاويه ديد را به سياه و سفيد محدود میكند.
درست انديشى، رسيدن به احساس حق به جانب بودن، حل منطقى و عقلانى بحران را با دشوارى روبرو مىسازد. خشم، در سادهترين اشكال خود، به رنجش منتهى مىشود، افراد را از هم دور میكند و ديوارى بين آنان ايجاد مىنمايد. خشم سركوب شده توليد اضطراب و افسردگى میكند.
«خشم، روابط انسانى را مسموم و مانع لذت بردن از زندگى مىشود»