تاثیر وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها بر خانواده، موضوعی انکار ناپذیر است که هیچ گریزی هم از آن نیست. خانواده نو، درکنار وسایل ارتباط جمعی با پدیده رقابتی شدن نیز مواجه شده، همین رقابت بین خانواده و سازمان های آموزشی نیز پدید آمده است. به گونه ای که دیگر ذهن و روان فرزندان تمام و کمال در اختیار والدینشان نیست. رسانه های ارتباط جمعی، اغلب اثراتی منفی بر نهاد خانواده به جای میگذارند و شاید یکی از مولفه های تخریبی در افزایش مشکلات و نابسامانی های خانوادگی و زناشویی، به خصوص در کلان شهرها، همین اثرات سوء وسایل ارتباط جمعی باشد.
خشونت خانوادگی، کودک آزاری، همسرآزاری، فقر، بزه کاری، اعتیاد و… کلا درصدی از ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی که در مطبوعات و جراید مشاهده می کنیم، ناشی از عدم کارکرد صحیح و خطاهای رسانه های ارتباط جمعی میباشد. اختلاط نقش ها درخانواده باعث شده بسیاری از وظایف پدری، شوهری، مادری و همسری تغییر یا تعلیق شده و زن و شوهر نتوانند به خوبي از عهده ایفای نقش خودشان برآیند. جایگاه مردان در خانواده تضعیف شده و آنان از احترام و قدرت کافی برخوردار نیستند و همین امر باعث میشود نسبت به وظایف شان دلسرد شوند. از این منظر زنان مجبورند برای جبران نقش مردان باری بیش از حد توان به دوش بکشند.
فقر، بی سرپرستی، بیکاری، کاهش مسؤولیت پذیری مردان، کمرنگ شدن ارزش های دینی و ملی، اعتیاد، طلاق، عدم آگاهی های اعضای خانواده برای مقابله با آسیب ها، و نبود نظام کارآمد اجتماعی برای حمایت خانواده، از جمله خطرات باقوه درکمین خانواده های ایرانی است. چون ارزشها و هنجارها از طریق خانواده به فرزندان و نسل های بعد منتقل میشود؛ ازاینرو توجه هرچه بیشتر به کانون خانواده و سرمایه گذاری تربیتی – پرورشی، امری واجب و مطرح میباشد که موجب ارتقای کیفی سطح بهداشت و سلامت خانواده خواهد بود و تاثیری مستقیم بر تربیت نسل های آتی دارد.
خانواده های آسیب دیده، خانواده های گسسته و تخریب شده، خانواده های دارای فرد معتاد، خانواده های تک والد و امثالهم از نظر اجتماعی خانواده هایی ورشکسته به حساب می آیند. از آنجا که تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رشدی شتابان در جامعه دارند، همه خانواده ها به طور نسبی در معرض آسیب های مختلف قرار دارند. زن و شوهر باید منظم، هوشیار و دقیق عمل کنند تا نهاد خانواده شان با بن بست و انحرافات ناشی از آسیبهای اجتماعی مواجه نشود.
خانواده منحرف و منهدم، جامعه را نیز در معرض آسیب قرار میدهد. خانواده های آسیب دیده، علاوه بر اینکه خود با مشکل مواجه میشوند، جامعه را نیز به نوعی تحت تاثیر قرار میدهند، و زمینه توسعه آسیبهای اجتماعی را فراهم می آورند. یکی از مشکلات خانواده های آسیب دیده، ناکارآمدی و تطبیق ناپذیری آنها است، یعنی عدم ایفای وظایف خود به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تربیتی.
خانواده مکانی برای تربیت و پرورش انسانها است که تنها درصورت وجود سلامت روحی و روانی و اخلاقی میتواند انسان هایی پاک و سالم تحویل اجتماع دهد. برای شکل گیری یک خانواده مستحکم و سالم علاوه بر انتخاب مناسب و آگاهانه، به دست آوردن علم و دانش (دینی و اجتماعی) اولیه امری بدیهی میباشد، تا به واسطه ناآگاهی و برخی جهالت های سطحی، نهاد آن از هم گسسته نشود.
در اندیشه غربی ساختار خانواده، مدل ثابتی ندارد؛ و به تبع تغییرات اجتماعی، دگرگون شده و به تغییر در کارکردها میانجامد. تغییر نظام مدیریت خانواده از طولی به عرضی (دموکراسی) که زن و مرد و فرزندان را از لحاظ قدرت تصمیم گیری در یک سطح قرار میدهد، درحقیقت مؤيد تغییر ساختارهای اجتماعی مورد تایید در فرهنگ غربی است. اما در رویکرد دینی، دستیابی به کارکردهای خانواده، مستلزم وجود ساختار ویژه ای است؛ که براساس تفاوت نیازها و استعدادهای افراد و به منظور نیل به سعادت حقیقی انسان از سوی خداوند طراحی شده، لذا تابعی از تغییرات اجتماعی نیست.
عالی بود ممنون 🙂