حفظ و نگهداری زندگی
حفظ و نگهداری زندگی نیازمند ذکاوت و تلاش شبانهروزی است، نمیتوان دست روی دست گذاشت و انتظار داشت چرخ سنگین زندگی به سادگی و خود به خود بر وفق مراد ما بچرخد. هرچه دنیا و روابط انسانها پیچیدهتر شده، ارابه زندگی نیز از جادهای سنگلاختر و پرفراز و نشیبتر باید عبور کند، که نیاز به حوصله و قدرت زیاد و تدبیر و هوشیاری دارد.
یک طرف درهای عمیق است، سمتی دیگر صخرهای بلند، راه هم ناهمواره، ارابه ران زندگی ما هستیم، که جز با صبر و درایت نمیتوانیم از این راه به سلامت عبور کنیم. قطعا و حتما روزی به جادهای صافتر و هموارتر خواهیم رسید، به دشتی فراخ، اما در دشت هموار و صاف هم ممکن است خطراتی ناشناخته در کمین باشند، شاید رودی پرآب و پرخروش، شاید کویری خشک، شاید طوفان و رعد و برق و شاید آفتابی سوزان و… تلاطمات و سختیهای مسیر زندگی هریک بهانهای برای آبدیدهتر کردن ماست برای آنکه بتوانیم انسانی بهتر و برتر شویم.
زندگی، رویایی شیرین و دلچسب مثل قصههای هزار و یک شب نیست، بلکه واقعیات دم از حکایتی دیگر دارد. هر روز دیواری تازه در برابرمان ظاهر میشود، یا برای رسیدن به موفقیت یا خواسته قلبی یا حتا آرامشی نسبی باید سدی را بشکنیم، انگار این رسم روزگار شده. تفاوت اساسی میان افرادی که به نتایج مثبت دست مییابند و کسانی که به چنین نتایجی نمیرسند در همین الگوهای منطقی و منسجم ذهنی (باورها)، یا دست به کار شدن و پا گذاشتن در راه تعالی است، راهی که در اختیار همگان هست.
ولی مهم توانایی آزادسازی نیروی جادویی درونی خود میباشد. مهم این است که یاد بگیریم چگونه از قدرت ذهنمان از نیرو و ظرفیت بالقوهای که در وجودمان داریم، از همتمان، از انرژی (کارمایه) و پتانسیل دست نخورده حیاتی خودمان در جهت علایق، خواستهها و آرزوهامان استفاده کرده و برآیند آنها را در سمت و سویی منطقی و صحیح آزاد سازیم. مثل کاری که بسیاری از افراد موفق و بزرگ و نامدار تاریخ کردهاند.
در حقیقت نقطه مشترک انسانهای موفق و مشهور و رسیدن آنان به رویاهایشان نه سرنوشت و شانس بوده نه چیزی دیگر (البته عوامل زیادی در شکل گیری آنها نقش دارند) ولی ریشهایترین عناصر؛ باور و ایمان هستند. میتوانیم آدمی خرافاتی، در بند محدودیتها، متعصب، بدگمان، منفینگر باشیم، یا روشن بین، مثبت اندیش و… چه ورزشکار یا یک هنرمند، دانشمند یا تاجر و… تنها با نیروی ایمان میتوان با جسارت به سوی اهداف بلند پروازانه رفت. برخی انسانها چنین تجاربی را فرصتی برای تعالی و بهتر شدن میدانند، ولی بعضی دیگر خود را نابود میکنند و در برابر مصایب، شیرازه روح و روانشان از هم میپاشد.
به راستی چه عواملی باعث میشود عدهای طاقت مشقات و سختیها را داشته باشند و عدهای دیگر در برابرشان به زانو درآیند؟ چرا عدهای باوجود تمام ناملایمات زندگی همواره در شادی و نشاط به سر میبرند و برخی اوقاتشان تلخ است و زندگیشان سرشار از ناامیدی، خشم و افسردگی.
واقعیت این است که بسیاری از افراد با تکیه بر باورها و ایمان و تواناییای ذهنی خود و استفاده از تجارت دیگران بر بخش بزرگی از گرفتاریهای غیرقابل تصوری که با آنها روبرو میشوند، چیره میگردند، و برخی دیگر با وجود داشتن همه امکانات مادی و اجتماعی و شغلی خوب، عاجزانه دست روی دست گذاشته نه تنها از فرصتها و تجارب گذشتگان بهره نمیبرند، بلکه چون سُست اراده بوده و ایمانشان نیز ضعیف است، نمیتوانند حتا کوچکترین مشکلات خود را رفع کنند و در وادی بیچارگی میمانند. در واقع رسیدن یا نرسیدن به نتایج دلخواه ناشی از باورهای شخصی و ایمان است.
اگر بپذیریم که در هرسختی و مشقتی، حکمتی نهفته است و آنهم به نفع ما، در مواجه با بسیاری از مشکلات و رخدادهای زندگی خود را نمیبازیم و عکس العملی صحیح نشان میدهیم که قطعا به نتایجی مثبت نیز منتهی میشود. باور این که در هر اتفاقی مصلحتی وجود دارد و هر مصیبتی بذری است که شاید بعدها به ما ثمری رساند، مطمئنا به استحکام فکری و ذهنی ما کمک خواهد نمود.