جنگ افکار مثبت و منفی
وقتي درباره چیزی فکر میکنیم، فقط میتوانیم قدم بعدی را ببینیم، و با آن پیش برويم، در این حالت نباید تامل کنیم، چون افکار منفی بیشتری وارد ذهن ميشود، به خاطر کم کردن از خطر همیشه در کمین افکار منفی، باید کاری کرد.
بیشتر بدبختی زندگی آدمها به خاطر منفیگرایی و منفیبافی است. همیشه جنگ سهمگینی بین تفکرات مثبت و منفی ما وجود داشته و دارد که متاسفانه اکثر اوقات نیز نیروهای منفی پیروز و در ذهن حکمفرما میشوند. گاهی اوقات وقتی به خودمان می آییم، متوجه میشویم نه تنها نتوانستهایم جلوی افکا رمنفی را بگیریم، بلکه آنها موفق شدهاند همه زندگی ما را تسخیر کنند.
طبع انسان افکار منفی را زودتر و راحتتر از افکارمثبت جذب میکند. انسان همواره در هراس از آینده و غم و افسوس گذشته است و از لحظه زنده و پویای اکنون غافل میماند و نیروی درونی خود را بیهوده از دست میدهد.
همه برنامه ریزی ذهن بر بنیان افکار است، يعني برای نظم دادن به فضای ذهن و اصلاح آن ابتدا باید عنان افکار را به دست بگیریم. اگر ذهن آشفته و پريشان باشد، برخلاف ميلمان کار خواهد کرد، ولی وقتی برای انجام كاري، آن موضوع را در ذهن خود بارها تصويرسازي كرده باشيم، انرژي مثبت ذهن غالبا به ما پاسخ داده و راه درست را پیدا خواهيم کرد.
ما با مقایسه اوضاع گذشته خودمان و پیش بینی شرایط احتمالی آینده دچار غم و غصه یا دلواپسی و نگرانی میشویم. اگر کسی یاد بگیرد ذهنِ از هم گسیختهاش را (که گویی کار آن مقایسه دایم وضعیتها و شرایط و مفاهیم و امور اغلب وقوع نیافته یا تمام شده باهم است) زیر سلطه خود درآورد، دیگر دچار اندوه و نگرانی نخواهد شد؟
بیشتر ما آدمها چون ذهنی تربیت نشده داریم؛ دنیای واقعی را خارج از وجود خویش میدانیم و زندگی را تماس داشتن با واقعیتهای بیرونی که پیرامونمان را احاطه کرده محسوب میکنیم، آنهم از طریق تماسهای جسمی.
همه به دنبال آرامشاند. همه میخواهند زندگی شاد و آرامی داشته باشند و آن را حق خود میدانند. ولی با این وصف بسیاری از ما نمیتوانیم به شادمانی واقعی دست پیدا کنیم، گرچه تلاش بسیاری برای به چنگ آوردنش، مینماییم، ولی ردپای نارضایتی در جایجای زندگی ما وجود دارد و بارها، آن را و آشفتگی و عصبانیت و رنج را به فراوانی تجربه کردهایم. گویی اینها سادهتر در دسترسمان قرار میگیرند. انگار آلوده شدن فضای پیرامون زندگی هرکدام از ما به عناصر غم و اندوه و پریشانی فراهمتر و آسانتر است تا مهیا شدن محیط زندگیمان به شادی و نشاط و بالندگی.
در اصل مشکل اساسی این است که ماهیت هر یک از رویدادهای فوق و روند چون و چرای آنها ناشی از بیخبری ماست. برای رهایی واقعی از بدبختیها و رنجها باید به بصیرت درونی رسید. باید راهی را پیدا کرد تا به واقعیت ماهیت وجودی خودمان که به رهایی از کشمکشهای ذهنی میانجامد، دست یابیم. همه چیز (چه خوب، چه بد) ریشه در درون ما (در ذهن) دارد.
موضوع این است: آنگونه که انسانها در روند رشد اجتماعی و بزرگ شدن طبیعی، تربیت و آموزش میبینند، ذهنشان تعلیم نمییابد. از این جهت بیشتر ارزیابیها و قضاوتهایی که در ذهن صورت میگیرد به نوعی خام و نپخته و نسجیده است.
دنیای امروز که مهد پیشرفت و گسترش میباشد، نیازمند آموزش در تمام زمینهها است، حتا در چگونگی استفاده از نیروی بیانتهای ذهن، نباید موضوع آموزش را فراموش کرد در غیراین صورت، انتظار زیادی نمیتوانیم داشته باشیم. البته تمام روشهای فوق باوجود کارکردهای مفید و مثبتی که دارند بازهم وقتی بحث دین و ایمان مذهبی و اُنس با معبود به میان میآید رنگ میبازند.