جامعه سالم = خانواده سالم
خانواده آسیب دیده، جامعه را نیز در معرض آسیب قرار میدهد. خانوادههای آسیب دیده نه تنها خود با مشکل مواجه میشوند، بلکه جامعه را نیز بهنوعی مستقیم تحت تاثیر قرار میدهند و زمینهی گسترش آسیبهای اجتماعی از محیط خانه به اجتماع را فراهم میکنند. یکی از مشکلات خانوادههای آسیبدیده ناکارآمدی و تطبیقناپذیری آنها با هنجارهای زندگی سالم اجتماعی است. یعنی کانون چنین خانوادههایی نمیتواند وظایف خود را به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تربیتی درست ایفا کنند. بهطوری که ذهن و روان فرزندان چندان در اختیار والدینشان نیست.
گاه نوجوانان خود پیامهای تازه دیگری را به فضای خانواده میآورند. در این میان رسانههای ارتباط جمعی اثرات تخریبی و منفی زیادی بر نهاد خانواده میگذارند. شاید به همین دلیل است که شاهد افزایش مشکلات و نابسامانیهای خانوادگی و زناشویی در سطح جامعه هستیم.
سیر صعودی آمار طلاق، خشونت خانوادگی، تبعیض جنسیتی زنان شاغل، کودک آزاری، همسرآزاری، فقر، بزهکاری، فحشا، اعتیاد و… همگی حکایت از عدم رعایت اصول اساسی، حقوق و حریم خانواده دارند. درصدی از این نابسامانیها و آسیبهای اجتماعی ناشی از کم کاری رسانههای ارتباط جمعی میباشند.
فقر، بی سرپرستی دائم یا موقت، بیکاری، کاهش مسؤولیت پذیری مردان در زندگی مشترک، کمرنگ شدن ارزشهای ملی و مذهبی، اعتیاد، طلاق، ناکافی بودن مهارتها و آگاهیهای خانواده برای مقابله با آسیبها و البته عدم وجود نظام کارآمد اجتماعی برای حمایت از نهاد خانواده، از جمله خطراتی هستند که خانوادههای ایرانی را هدف گرفته است. سرمایه اجتماعی که برای رشد جوانان مهم است منحصرا در محدوده خانواده جای ندارد. میتوان آن را در چگونگی روابط اجتماعی پدر و مادرها و تاثیر آن در ساختار خانواده نیز یافت.
تاثیر این سرمایه اجتماعی خارج از خانواده بر نتایج تحصیلی فرزندان را به کمک بررسی پیامدهای آن کودکانی که منشا خاص سرمایه اجتماعی در اختیار پدر و مادر ایشان که در قسمتهای قبلی نوشته حاضر، در روابطه با بستگی بین نسلی با هم فرق دارند نیز میتوان مشاهده کرد. در دادهها شاخص مستقیمی از بستگی بین نسلی وجود ندارد ولی شاخصی تقریبی از آن موجود است. این شاخص، تعداد دفعاتی است که کودک به دلیل جابجایی و خانه عوض کردن والدین، مدرسه خود را تغییر داده است. برای خانوادههایی که زیاد تغییر جا دادهاند، روابط اجتماعی که تشکیل دهنده سرمایه اجتماعی است با هر تغییر جا دادن دچار گسیختگی شده است. هر درجهای از بستگی بین نسلی که برای دیگران در یک جامعه موجود باشد، برای خانوادههایی که دائما در حال جابجایی هستند، چنین چیزی وجود ندارد.
یافتهها همواره بر این نکته تاکید داشته است که کودکان والدین طلاق گرفته طی فرآیند طلاق والدین استرس زیادی را تجربه می کنند. در حقیقت می توان مدعی شد که همه کودکان طلاق دوران کودکی و نوجوانی خود را در سایه طلاق و فشارهای روانی ناشی از آن گذراندهاند. دامنه ی احساسی که یک کودک در مواجهه با طلاق والدینش تجربه می کن شامل: غم، تنهایی، خشم، اضطراب، پرخاشگری، ترس و… است. از طرفی اثرات منفی طلاق با تعداد خواهران و برادران رابطه دارد بدین معنا که هر چه تعداد خواهران و برادران بیشتر باشد اثرات منفی طلاق کاهش مییابد.
از طرفی کودکان والدین طلاق گرفته در مقایسه با کودکان عادی تفاوتهایی را در روابط بین فردی، رفتار مدرسه، پیشرفت تحصیلی، عزتنفس و… تجربه میکنند. همچنین مسئولیتپذیری فرزندان خانوادههای طلاق پایینتر از فرزندان خانوادههای عادی میباشد. برخی پژوهشگران معتقدند که خود طلاق علت اصلی مشکلات کودکان نیست بلکه بسیاری از آنان در سالهای قبل از طلاق بهوجود آمده است، که ناشی از اثرات منفی ازدواجهای نامناسب میباشد.
و در کل سلامت روان کودکانی که با مادر زندگی میکنند بالاتر از کودکانی است که والدینی پر مشاجره و پر تعارض دارند. یعنی ارتباط محکمی بین تعارضات زناشویی و معضلات رفتاری کودکان وجود دارد. بهبیان روشنتر تعارضات تخریبی پدر و مادر بهطور مستقیم بر استحکام روانی کودکان تاثیر میگذارد. خانواده نظام سازمان یافتهای است که بر فرزندان تاثیر میگذارد ازاینرو چگونگی روابط و حجم تعارضات موجود در خانواده بهعنوان منابعی مطرح میشود که بر رشد فرزندان موثر است.
ناتوانی والدین در آموزش مهارتها و سبک روابط اجتماعی، تربیتی، تصمیمگیری، مسئولیت پذیری، انعطاف، انسجام، مذاکره و گفتگو و… از یک طرف، و کشمکش، خشونت، مشاجرات پرخاشگرانه والدین و طلاق از طرفی دیگر از عوامل موثر بر اضطراب، افسردگی و فشار روانی کودکان و بروز مشکلات رفتاری و کاهش امنیت روانی و در نتیجه سازگاری در بزرگسالیشان است.
پژوهشها نشان داده؛ کودکان هنگام مواجهه با خشم یا مشاجرات پرخاشجویانه والدین، استرس زیادی را تحمل میکنند و زندگی و رویارویی مکرر با خشم و تنش و پرخاشگری سطح استرس آنان را افزایش میدهد. از این رو هر چه انسجام خانوادگی و مهارتهای آموزشی و رفتاری والدین بالاتر باشند، فرزندان در مقابله با معضلات، مشکلات و سختیها کارآمدتر خواهند بود و مشکلات رفتاری در آنان نیز کاهش مییابد.
در انتها باید اشاره کرد؛ تعارضات والدین، سبک تربیتی، وضعیت اقتصادی خانواده، میزان سواد اجتماعی پدر و مادر، الگوهای شخصیتی و اندازه دلبستگی کودکان به والدین نقش عمدهای در شخصیت و استحکام روانی انسان بازی میکنند.