مولفه تاثیرگذاری که بسیار بر روند شخصیت یا تغییر الگوهای ذهن انسان میتواند نقش داشته باشد، تجارب شخصی است. هر انسانی با چارچوب های شکل گرفته ای از سنین نوجوانی وارد جامعه میشود و هر سال در برخوردها، دیدارها، سفرها، وقایع، اتفاقات، لمس زیروبم های زندگی، تجربه ای تازه کسب میکند و درسی میگیرد. هرچه بر سن او اضافه گردد. بر حجم این تجربه ها افزوده گشته و میزان درک و فهم انسانی او از تعاملات جهان نیز بالا میرود.
قطعا اگر در مسیر برخورد با مسایل گوناگون زندگی از بصیرت کافی برخوردار باشیم، میتوانیم چهارچوب های ذهنی خود را وسعت یا تغییر دهیم. درنتیجه با استناد به این تجارب اگر بصیرتی را توشه راه خود کنیم و از آن در جهت ارتقا سطح فکر یا به عبارتی تغییر چارچوب های ذهنی استفاده نماییم، یعنی با تعمق و به کارگیری تجارب میتوان نسبت به تغییر الگوها و چارچوب های منفی ذهن هم اقدامی اساسی انجام داد.
اغلب انسانهای مثبت اندیش که از ابتدای تولد و کودکی اینگونه نبوده اند، بسیاری از قعر دره های منفی نگری راه خود را به سوی قله های مثبت اندیشی پیدا کرده اند و این راه پرفراز و نشیب را به سختی و دشواری پیموده و صعود نموده اند، آن هم صرفا با تکیه بر تجارب کسب کرده در طول مسیر که همان زندگی شان میباشد.
کسانی که به سفرهای زیاد رفته باشند و با مردمان و فرهنگها و نوع زندگی آدمهای گوناگون در گوشه و کنار دنیا آشنا شده باشند قدر داشته ها و نعمت هایشان را بیشتر خواهند داشت و نگاه و دیدشان به دنیا متفاوت میشود.
همانگونه که کاشفان بزرگ پا به سرزمین های تازه گذاشتند، همانطور که بشر به دنبال کشف دنیاهای تازه در کهکشان است. ما نیز در عرصه معنویات، نیازمند دستیابی به توانایی های بیشتر و به چنگ آوردن قدرت ذهنی بالاتری هستیم، نمیتوانیم صرفا با تکیه بر چارچوب های ذهنی موجودمان (که در اثر عوامل مختلف؛ خانواده – وراثت – محیط و… به دست آورده ایم) زندگی کنیم. باید دست به کشف ناشناخته های ذهن خودمان بزنیم، دست روی دست گذاشتن و بی تفاوت بود.