باید ذهن را از زبالهها خالی کرد و به جای آن اندیشههای مثبت نشاند. سازوکار ذهن هم مثل بسیاری از امور دیگر سیری منطقی دارد، (مطالعه شده است) منظور این است که اگر ما قوانین حاکم بر ذهن و عملکرد آن را نشناسیم بطور حتم با مشکلات زیادی مواجهه میگردیم. همانطور که برای شناخت بسیاری از بیماری ها یا امور فنی و صنعتی مطالعات و تحقیقات وسیعی صورت گرفته، در رابطه با رفتارهای انسان هم پژوهشهای گسترده ای انجام شده که نتایج به دست آمده حاکی است؛ ریشه رفتارهای خوب یا بد انسان برگرفته از اندیشه و افکار اوست.
اگر علاقمندیم ذهنمان را از عادتهای محدود کننده و پیش پندارهای مخرب و منفی پاک کنیم نیاز به تجارب عینی و ملموس داریم. بخش اعظمی از نیروی روانی و انسانی ما صرف جنگ با مشکلات خود ساخته، تضادهای درونی بی اهمیت و جزیی میگردد. همانگونه که بشر در دوران رنسانس دست به تحول و تغییری عظیم به سوی پیشرفت و تعالی زد، هر یک از ما نیز برای رسیدن به بالندگی نیازمند نوعی رنسانس در چارچوبها و باورهای ذهنی هستیم، تا افقهای تازه ای را بگشایم و از آن طریق به تواناییهایی فردیمان دست یابیم. شاید آرمانهای رنسانس بتواند الهام بخش انسان امروزی برای رویارو شدن با تکاپوها و تلاطمات او باشد.
به طورقطع تغییر و تحولات اجتماعی ناشی از پیشرفتهای تکنولوژیک به ویژه در عصر انفجار اطلاعات روی زندگی شخصی و حرفهای هر انسانی تاثیری انکار نشدنی دارد. حال این خود ما هستیم که برای کسب آرامش بیشتر بتوانیم خود را از زیر یوغ بردگی جریانهای اجتماعی نوین (شبکههای خبری- کانالهای تلویزیونی- مصرفگرایی- تجمل پرستی و….) که آثار مستقیم و غیرمستقیم منفی و زیانباری دارند، رها سازیم. بزرگترین تکاپوی اکثر انسانها؛ داشتن یک زندگی متعادل و دوری از فشارهای روانی است که از هر سو بر او هجوم میآورند.
شاید یکی از این فشارهای مشخص، هجوم دادههای اطلاعاتی است. یعنی در دنیای زندگی میکنیم که در آن امر ثابت و مطمئنی وجود ندارد. تحولات شتابزده دنیای امروز منجر به نوعی بدبینی، فروپاشی احساسات و درماندگی انسان شده است. قابلیتها و تواناییهای ذهن انسان به گونهای است که اگر بتوانیم روند جاری در آن را مدیریت کنیم؛ به سادگی قادر خواهیم بود از بیشتر توانمندیهای ذهن استفاده کنیم. ولی اگر عنان این قابلیتها و توانایی ها خارج از دست باشد، موجبات سقوط و زوال ما را فراهم خواهند ساخت، یعنی مایه رکود و نزول انسان میگردد، و زمینه ساز پدید آمدن مشکلات زیادی در زندگی میشود.
درحقیقت مدیریت ذهن نوعی مراقبت و آگاهی از فعالیتهای ذهنیمان در جهت رشد و تعالی میباشد، یعنی در صورت نیاز بتوانیم از انرژی ذهن در جهت اصلاح امور استفاده کنیم. اتفاقی که معمولا در ذهن هر انسانی میافتد، نقب به گذشته یا پرواز به آینده است؛ هر دو این اعمال انرژی و پتانسیل ناب ذهن را زایل و نابود میکنند. این کُنشها ریشه بسیاری از اضطرابها و نگرانیهای انسان است. درجایی که با مدیریت و نظارت و ایجاد الگوهای صحیح ذهنی میتوان جلوی سفر در خاطرات گذشته و مرور تلخیها و دردها و شکستها و ناکامیها را گرفت، و به نوعی از سقوط به عمق پریشانی جلوگیری کرد. باور داشتن به این که گذشته قابل برگشت و ترمیم نیست، انرژی آن رفته و تمام شده است، و دیگر فاقد پتانسیل میباشد، فرمول زیربنایی حل بسیاری از مشکلات روانی انسان میباشد.
با مدیریت صحیح ذهن میتوانیم انرژی زنده و تپنده زمان حال را باتوجه و عبرت از تجارب گذشتهای که داشتهایم و درس گرفتن از آن به شکلی موفقیتآمیز سپری کنیم و از فیلتر زمان حال چراغ آینده ای درخشان را روشن سازیم. درباره آینده هم وضع تقریبا بر همین منوال است. هنوز انرژی وقایع زمان آینده حاصل نشده، نطفه آن بسته نشده، سرنوشت آن معلوم نیست، رقم نخورده است، پس اگر برای رویدادهای آینده دست به تخیل بزنیم، تصویرسازیهای بیهوده و خیالپردازی کنیم، درحقیقت به واسطه انرژی کاذب و مخربی که تولید میکند، سبب نگرانی، اضطراب، دلشوره و… میشود. یعنی بریدن ما از واقعیت، اختلال درست کردن برای خودمان. دو عنصر گذشته و آینده و عدم مدیریت آنها، انرژی زنده و تپنده و حیاتی زمان حال، که سرمایه اصلی ما در آن موجود است را مورد حمله قرار میدهند، و ارتباط واقعی ما با محیط اطراف را دچار اختلال و آشفتگی میکنند.