انديشه مثبت
ما در تعامل متقابل با دیگران هستیم؛ اگر خوب درباره آنها فکر کنیم، آنها نیز با ما خوب خواهند بود و اگر بد، آنها نیز با ما بد خواهند بود. افراد بدبین و منفینگر حتا با خود نیز مشکل دارند و به زمین و زمان بد و بی راه میگویند. «دنیا با انسان معامله متقابل میکند، اگر بخندید به روی شما میخندد و اگر چین بر ابرو اندازید، او هم برایتان، ابرو درهم میکشد. اگر مهربان و صمیمی باشید، در اطراف خود مردمی را میبینید که شما را دوست دارند و گنجینه دلشان را به رویتان باز میکنند.
بدبینی، بدگمانی و منفی نگری همچون خوره بر جان انسان میافتد و با مختل کردن نظم روانی فرد او را به انواع بیماریها مثل: افسردگی و اضطراب مبتلا میسازد. «افراد بدبین از هر چیزی میترسند و از همه کسی وحشت دارند، و نگرانی جانکاهی بر روح آنها مستولی است، نه میتوانند یار و مونسی غمخوار پیدا کنند و نه شریک و همکاری برای فعالیت های اجتماعی، و نه یار و یاوری برای روز درماندگی».
چنین اشخاصی، چون دارای تفکر غلط و منفی هستند، ناگزیر در تعاملات اجتماعی و زناشویی از کلمات و الفاظ منفی، نادرست و زشت استفاده کرده و به طور ناصحیح و نابهنجار رفتار میکنند؛ در نتیجه دوستی ها را به دشمنی تبدیل کرده و اطرافیانشان را از خود رنجانده و دور میکنند. درحقیقت ریشه خیلی از صفات رذل و بد مثل: غیبت، مسخره کردن، تجسس در زندگی دیگران، لقب زشت به دیگران دادن و… در همین صفت بدبینی میباشد.
کسی که از ریشه مشکلات خود خبر ندارد و نمیداند که منفی نگر و بدبین است، اصلا به درمان آن اقدام نمیکند. چنانچه واقعیت را بپذیریم که شخصیت ما سازمانی باز و گشوده است و امکان تغییر و تحول در آن وجود دارد؛ در این صورت در جهت ریشه کن نمودن صفات شخصیتی و اخلاقی ناپسند خویش تلاش خواهیم کرد.
به هر میزان که شناخت آدمی از موضوعات، کاملتر و عمیق تر شود، موجب ایجاد بینشی واقع بینانه و شفافتر میگردد. تمایز بین «حادثه» و «تفسیرحادثه» با رویکرد ما به زندگی، محصول و برآیند تجربیات گذشته ماست، ولی این اشتباه است که تجربیات تلخ و منفی گذشته مان را به رویدادهای جدید تعمیم دهیم. باید میان «حادثه» و «تفسیر حادثه» تفاوت قایل شد؛ مثلا حادثه مشابهی را دو شخص به دوگونه متفاوت تعبیر و تفسیر مینمایند، یکی به لحاظ خوش بینی، برداشت مثبت و سازنده ای از موضوع دارد و دیگری به حسب بدبینی، تلقی ناگواری از همان واقعه دارد.
نظام ذهنی فرد بدبین، به گونه ای است که خود را بد و گناهکار نمی بیند؛ بلکه گناه را به گردن دیگران می اندازد. درحالی که مشکلات در نفس سرکش و چارچوب غلط ذهن اوست. از اینرو اگر انسان نسبت به خداوند و خَلق او نظر خیر و نیک ندارد، به این علت است که در خود فضیلتی نمی بیند؛ از چنین انسانی گمان خیری انتظار نمی رود مگر خود را اصلاح نماید و نظام ذهنی اش را تغییر دهد. قبل از این که به دیگران شک کند، به دید و فکر خود شک کند. کمتر کسی پیدا میشود که فکر منفی و گمان بد به سراغش نرود؛ اما مهم، مدیریت آنها، نحوه برخورد و واکنش در مقابل آن است.
اما چگونه؟
بهترین کار پیش گیری است، افکار منفی- منفی نگری- منفی بینی- خیالات منفی- بدبینی نیز شبیه بیماری های عفونی و امراض واگیر؛ مسری اند و باید توسط واکسن های پیش گیری جلوی نفوذ ویروس آنها را گرفت. با گوش ندادن به حرف های منفی، اجتناب کردن از آدم های منفی بین، پرهیز از اجتماعاتی که منفی گویی و بدبینی در آنجا رواج دارد و نَقل محفل است. به طورکلی دوری از همه عواملی که باعث میشود افکار منفی در ما ریشه دواند یا تقویت شود، و برعکس توسل جُستن به عناصری که موجب مثبت اندیشی، مثبت بینی و مثبت نگری میگردند.
خبر خوب این است که کار درونی و مداوم و پایا میتواند عادت های فکری را تغییر دهد (الگوهای ذهنی). اما چه طور با افکار منفی ای کـه تـوانایی ضربه زدن به ما را دارند و اطمینان و اعتمادمان را از بین میبرند، کنار بیاییم؟ اولین و مهمترین مساله این که؛ افکارمنفی به دلیل ذات متزلزل و ضعیفشان در چهارچوب یک ذهن قوی و محکم نه اثری دارند، نه کاربردی، و دوم باید بدانیم چگونه در برابر هر حادثه ای واکنش نشان داده و آن را زیر سلطه بگیریم، حتا اگر یک فاجعه به نظر برسد. اگر پیام هایی که افکار منفی به ذهن میفرستند را نادیده بگیریم، آنها رفته رفته مجبور به عقب نشینی میگردند و به مرور میتوانیم مثبت اندیشی را جانشین شان کنیم. در دام افكار مخربِ منفي، که همچون ویروس های کامپیوتر هستند، نيفتادن امر خیلی مهمي است، آنها تاثير تخريبي و ويرانگرِ عميقي بر ذهن و سيستم عصبي دارند.
افکار منفی مانند سلول های سرطاني گسترش می یابند
همیشه پيشگيري از درمان بهتر است. بايد سدی در برابر افكار منفی (ويروس هاي مخرب) درست كرد و به شكار انديشه هاي مثبت رفت و جنبه هاي خوب هر رويدادی را ديد (نيمه پر ليوان).
دقیقه به دقیقه زندگی، نعمتی بی همتا و موهبت و سعادتی، در چنگ ماست که باید بتوانیم پتانسیل آن را به نفع خودمان آزاد کنیم. زندگی مجموعه ای از انتخاب هاست، همیشه امکان انتخاب داریم اتفاقات به اشکال مختلف روی میدهند. شاید ترجیح بدهیم که رویدادها و جریانات پیش آمده به طرز خاصی رخ دهند، ولی بسیاری از امور به میل و خواسته و اراده ما نیستند. نکته مهم این است که بدانیم پاشنه دنیا براساس بایدهای مورد نظر ما نمیچرخد.
یعنی اگر فکر کنیم چرا فلان اتفاق اینطوری نشد و باید آن گونه میشد و … چنین چیزی نیست. بهتر است به جای بایدها و دنبال آنها رفتن به انتخاب هایی که در پیشرو داریم توجه کنیم و عقل و انرژی خود را معطوف شان نماییم، از جمله تصمیمات صحیح و درستی که میتوانیم در مواقع و نقاط حساس و کلیدی و سرنوشت ساز اتخاذ کنیم تا ما را دچار بحران یا دردسر نسازند.
هر روز که از خواب بیدار میشویم، زندگی فرصتی بی نظیر و تازه در اختیارمان قرار میدهد، هر روز دقایق و ساعاتی طلایی با کسانی که دوستشان داریم یا آنها ما را دوست دارند سپری میکنیم، میتوانیم این لحظات را با احساسی غنی شده و سرشار از شور زندگی سپری سازیم و شاد شویم و یا آن را با دستانمان به فجیع ترین شکل ممکن تکه تکه تلف کرده و نابود نماییم.
ما دارای دوستان، خانواده، شغل، فعالیت و مسوولیت هایی هستیم که باید به آنها رسیدگی کنیم. میتوانیم به عزیزان و اطرافیان هر روز پیام هایی سرشار از عشق، معنویت، مهر، مثبت اندیشی ارسال کنیم که آنان نیز با شاخک های انسانیشان آن را درک کنند و به ما موج مثبت دهند. مضمون های دوست داشتنی و دل انگیز احساساتمان را با نشانه های لبخند، نگاه، سلام، به دیگران پیشکش کنیم.
و فراموش میکنیم زندگی چقدر کوتاه است و به سادگی یادمان میرود در زمان هایی که مشغول کارهایی بیهوده هستیم، زندگی از کنارمان، از لا به لای انگشتان دستمان سُر میخورد و در میرود. همیشه قبض های پرداخت نشده، بدهکاری، اقساط بانکی، گرفتاری های تمام نشدنی، خرجهای زیاد، پول کم، لباس هایی برای شستن، شکم هایی برای پُر کردن، کارهای نیمه تمام، و حرف های ناگفته وجود دارد، و ممکن است کسی به من و شما نگوید که فرصت خندیدن و اظهار محبت شاید چقدر کم است.
اغلب نسبت به ذرات و تکه های حیاتی که به سادگی از کنارمان میگذرد بی توجهیم. ؛ یافتن بهانه های کوچک برای زیستن، حس خوش زندگی، مثل اشعه باریک آفتاب صبحگاهی، که میتواند تسلای خاطری باشد. ذره های بسیار کوچک سلامتی در دریایی از فراموشی ها و ناامیدی های، هر یک وسعتی و په نهای پُر معنا از امید هستند، که میتوانیم آنها را به خوبی بیابیم. کسانی که به مدت طولانی زندانی بوده اند با این تقلای ابتدایی حیات آشنایند. بهتر است همه حواس خود را متوجه کوچکترین ذرات حیاتی که در دسترس مان وجود دارد، نماییم.
شايد مفهوم خوشبختی این است که وقتی تجربیات خوب و بد زندگی را كنار هم قرار دهيم، تجربیات خوبمان بیشتر باشد. تجربیات خوب میتواند شامل: شغلی دلخواه، همسری خوب و همراه، سرگرمی ها و تفریحات خوشایند، خاطرات دلپسند، روابط پر از محبت و علاقه میان اعضای خانواده، تولد فرزند جدید، ملاقات و آشنایی با دوستان و همکاران خوب، سفر و… که موجب رضایت خاطر، و خشنودی درونی ميشوند، باشد.
برای داشتن احساس خوشحالی میتوانیم توجه و تمرکز خود را روي اتفاقات خوب و مثبت افرایش دهیم. بايد بیاموزیم که چگونه از کوچکترین موفقیت ها لذت ببریم و از اهمیت آنها در زندگیمان آگاه شویم و برای به حداقل رساندن موارد منفی بیشتر سعی نماییم. وقتی بر لحظه های بزرگ زندگی تاکید و تمرکز کنیم، احتمال شکست و ناامیدی را کاهش میدهیم و از انواع خوشی هایی که در زندگی داریم سرشار میشویم و احساس خوشبختی میکنیم.