هر انسانی برای اینکه در رشته ای (شغلی، هنری، ورزشی، تجاری…) مهارت پیدا کند باید سالها تحصیل، تمرین و… نماید تا تجربه کسب کرده و در رشته مربوطه متخصص شود، ولی چگونه است که برای بزرگترین و مهمترین کارها (ازدواج – تربیت و پرورش کودک) زن و مرد جوان غالبا به دنبال هیچ آموزش و شناخت و آگاهی نمیروند و اگر هم علاقمند باشند صرفا از دانسته های نسل قبل استفاده میکنند؟ مشكل از اينجا آغاز ميشود که بسیاری از زوجها در روابط پایه و دوطرفه بین یکدیگر تعاملی منطقی و هوشمندانه ندارند. درحالی که پیچیده شدن شکل زندگی امروزی انسان، بالا رفتن سطح تحصیلات و اطلاعات و… همگی باید این حساسیت را در آنان ایجاد کند تا به دنبال ارتقا کیفیت رابطه زناشویی در سه بعد: اخلاق، عاطفه و رفتار برآیند.
باید یک نکته را متذکر شویم که اغلب (نه همه) خانواده ها چون خودشان نیاموخته اند (سواد کافی ندارند) و آن چه میدانند نیز صرفا براساس تجارب محدود شخصی خودشان است، یا نمیتوانند آموزش دهند یا مرعوب نسل بعد (فرزندان) هستند. آموزش دختر و پسر برای ازدواج باید در مجرایی به غیر از کانون اصلی خانواده هم ادامه یابد. همسران جوان در اغلب موارد، برخورد درستی باهم ندارند و درنتیجه نمیتوانند احتیاجات و انتظارات یکدیگر را برآورده کنند. شاید علت اصلی آن عدم شناخت روحیات همسر و ناتوانی در برقراری یک ارتباط صحیح باشد، مسئله اصلی این است که دخترها و پسرها از زیر و بم و زوایای ارتباط با جنس مخالف اطلاع چندانی ندارند، و کنارهم قرار دادن دو نفر بدون هیچ آموزش قبلی، مثل پشت فرمان اتومبیل نشاندن کسی است که رانندگی بلد نباشد.
برای راندن در جاده زندگی مشترک، باید آموزشهایی مقدماتی فرا گرفته باشیم. در غیر این صورت هر دو نفر (زن و مرد) دچار مشکلات زیادی میشوند، و چون در اکثر مواقع توانایی حل آن را ندارند، دست به رفتاری ناهنجار، زورگویی، خشونت، قهر، وامثالهم میزنند. از طرفی اكثر قريب به اتفاق زوجها براي پيچيده ترين، مهمترين كار جامعه بشري يعني تربيت فرزند كه وظيفه ای بر دوش زن و شوهر است، هيچ آموزش و تعليمي نميبينند يا حتا خودشان را به زحمت آن نمي اندازند كه به دنبال كسب اش بروند. درحالي كه اگر قرار باشد يك حرفه صنعتي يا هنري يا ورزشي را بياموزيم، بايد در آن رشته سالها شاگردي كنيم، آموزش و تعليم ببينيم تا تجربه اي نسبي كسب نمايیم، ولي براي پرورش انسان نه تنها به دنبال تحصيل و آموزش نميرويم، بلكه صرفا بر دانسته ها و داده هاي سنتي خانواده ها تكيه ميكنيم كه بعضا فاقد كارايي لازم ميباشند.
از آنجایی که برای مهارت پیدا کردن و حرفه ایی شدن در هرکاری به تحصیلات، آگاهی و تجربه نیاز است،آموزش همسران جوان امر مهمی است. یک زن و شوهر جوان معمولا آموزشی تخصصی برای روابط زناشویی و تربیت فرزندان ندارند، به کار بردن الگوهای قدیمی (دستورالعمل های بزرگترها) در این موارد چندان کارساز نیست چون رشد جامعه بشری و تحولات شگرف موجود در روابط انسانها، ظرفیتهای انسانی جدیدی را در جامعه بشری گشوده است، لذا باید با توجه به نیاز روز از فرمولهای تازه و کاربردیتری استفاده نمود. یکی از اصلی ترین کلیدهای تربیتی کودک جلب اعتماد است. که نتیجه فرآیندی پیچیده و زمانبر نیست، بلکه با پاسخگویی به نیازها و درک احساسات و خواسته های کودک محقق میشود. اغلب والدین هرگز تصور نمیکنند که رفتاری به ظاهر کم اهمیت و جزئی آنها چه تاثیر شگرفی روی شخصیت آینده کودک میگذارد.
کودکی که بتواند در سایه محبت و توجه به موقع پدر و مادر، احساس امنیت و آرامش کند، در بزرگسالی میتواند به محیط پیرامون خود اعتماد داشته باشد، و روابط مطلوب و پایداری با دیگران برقرار سازد. یکی از اولین نشانه های کسب استقلال کودک تلاش برای غذا خوردن به تنهایی است، که متاسفانه بسیاری از والدین هرگز او را با ظرف غذایش تنها نمیگذارند و دایم میخواهند به او کمک کنند. در صورتی که کودک نیاز دارد به تنهایی غذا خوردن را تجربه کند، چون اینکار به او احساس عزت نفس و اعتماد به نفس میدهد. اگر والدین آگاهی کافی نداشته باشند به کودک اجازه ابتکار نداده یا به سبب رفتار و حرکات غیرقابل پیش بینی او، با حالتی تهاجمی برخورد میکنند، که موجب بروز احساس گناه در کودک میشود. تفاهم والدین در تمام صحنههای زندگی، موجب استحکام پایههای خانواده میگردد. تفاهم با همدیگر علاوه بر اینکه کانون زندگی را گرمتر نموده، فرزندان چنین خانواده ای نیز، از سلامتی روان بیشتر و شخصیتی مستحکمتر برخوردار میگردند.