آموزش مشاهدهای
رفتارگرایان غریزه را از متن روانشناسی طرد نمودند. به اعتقاد آنان، اگر نقش غریزه در تبیین رفتار پذیرفته شود، دیگر به دانش روانشناسی نیازی نیست، در صورتی که انسان موجودی آموزش پذیر است و همه آموختههای او بر اثر محرک و پاسخ پدید میآید. پیشرفت آدمی بنا بر چهارچوبهای ذهنی انجام میگیرد که نوعی ساختار شناختی ظرفیتی است تا زمینهساز رشد اندیشه و عمل را فراهم آورد. در واقع اندیشه و عمل جلوههای بارز چهارچوبهای ذهنی هستند که بازتاب تجربههای پیشین و بیانگر کل معلومات فرد در هر موقعیت زمانی هستند. چهارچوبهای ذهنی با رشد طبیعی و تجارب فــردی تحول مییابد و تقلید به فعالیتهایی محدود میشود که با چهارچوبهای ذهنی انسان مطابقت کند.
کودکان معمولا از کارهایی تقلید میکنند که برایشان قابل ادراک باشند، اما اعمالی را که با ساختارشناختی آنها ناسازگار است، تقلید نمیکنند، از این رو رشد، مقدم بر تقلید است. این برداشت شدت نیروی ذاتی تقلید را برای ایجاد و تغییر ساختارهای شناختی محدود میسازد. پـــژوهشهای جدید ارتباط رشد را با تقلید مورد تایید قرار نمیدهند. حتی کودکان شیرخوارهای دیده شدهاند که صرفنظر از رشد طبیـعیشان نسبت به تقلید اعمال غیرعادی گرایش زیادی ابراز میداشتند، اما این کودکان بیشتر از افراد آشنا و مورد علاقه خود تقلید میکردند تا افراد ناآشنا. البته مادر از مقام و منزلت خاصی در تقلید کودکان برخوردار است. شرطی بودن تقلید رفتارگرایان تقلید را یک رابطه محرک – پاسخ میدانند، به این معنا که هر پاسخی یک محرک برای پاسخ دیگر به شمار میآید.
تقلید یا الگوبرداری از رفتار دیگران یکی از شیوههای آموزشی است که از دیرباز در تعلیم و تربیت دارای اهمیت و کاربرد بوده است. از آغاز قرن بیستم پژوهشهای فزایندهای درباره تقلید به عنوان یک پدیده علمی انجام گرفته است و جنبههای مختلفی برای آن مشخص کردهاند. از آغاز پیدایش روانشناسی نظر رایج بر این بوده است که آدمی دارای غریزه طبیعی برای تقلید رفتار دیگران است. ویلیام جیمز تقلید را روش مهمی برای اجتماعی کردن کودکان میدانست، گرچه ویژگیها یا مراحل اجرایی آن را تعیین نکرد.
کودکی که بر اثر درد و رنج (محرک) گریه میکند (پاسخ)؛ صدای خودش را میشنود (محرک سمعی) و همین باعث میشود بیشتر گریه کند. یعنی از طریق شرطیسازی واحدهای کوچک به تدریج بازتابی زنجیرهای از پاسخهایی پیچیدهتر به وجود میآید. طرفداران این نظریه تقلید را همانند رفتارهای دیگر تلقی میکنند. تقلید یک طبقه از پاسخهای تعمیم یافته را تشکیل میدهد.