آداب و مکارم اخلاقی:
هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت کند. چنانچه از خانوادههایی سالم و دارای آداب و مکارم اخلاقی برخوردار نباشد. خانواده مامن و محل آرامش و مهد احساس امنیت انسان است و تا روزی که هر فرزندی به استقلال برسد و تشکیل خانواده دهد، از پیکره خانواده و مزایای آن بهرمند میشود و حتی پس از جدا شدن از خانواده، کانون خانوادگی همچنان باید به عنوان پناهگاه و دژ محکمی برای زنان و مردان جوان باقی بماند و در موارد لزوم به آنها انرژی معنوی مثبت و سازنده تزریق نماید، یعنی باید کانون خانواده موقعیت ممتاز خود را برای حمایت مادی، معنوی، عاطفی حفظ کند.
خانواده ماشین تولید کودک، تغذیه و نگهداری از آن نیست. بسیاری از مکارم اخلاقی و آداب و روابط صحیح اجتماعی در کانون خانواده آموزش داده میشود، صرف تربیت با استفاده از الگوهای غربی باعث بروز مشکلات و ناملایماتی در خانوادهها میگردد. باید توجه داشت اغلب روشهای اخلاقی فوق صرفا در همان فضا و مکان (جامعه غربی) با زیرساختهای فرهنگی خاص آن جوامع کاربرد دارد.
پدران و مادران ایرانی باید با شناخت ظرفیتهای تربیتی موجود در فرهنگ غنی اسلامی و ایرانی به اِعمال رویکردها و الگوهای تازه و بالنده اقدام کنند تا به پیوندهای استوار خانوادگی دست یابند، که خود منشاء معجزات بسیاری در مسایل انسانی است، مفهوم این است که سُست بودن پیوندهای اخلاقی خانواده، پیکرههای خانواده را با تخریب و انهدام روبرو میسازد. خانواده به ویژه مادران نه تنها همواره باید در تعقیب جریان تربیتی و تزکیه فرزندان باشند بلکه فرزندان منحرف را نیز باید با مراقبت و مواظبت و صبر و شکیبایی اسباب تهذیب و تادیبشان را فراهم سازند.
نظارت و مراقبت والدین و حساسیت داشتن به رفتار و اَعمال و رفت و آمد فرزندان یکی از سازوکارهای پیشگیری موثر میباشد البته افراط و تفریط هر دو مخربند (چه آزادی و بی بند و باری و چه سختگیریهای بیاندازه) حفظ اعتدال در روابط و محدودیتهای فرزندان از اعم وظایف پدران و مادران است.
همانگونه که فرهنگها و باورها و سازوکارهای زیربنایی و بالطبع روابط اجتماعی رفت و آمدها و کُنش و واکنشهای افراد هر جامعهای با دیگری مختلف است، درنتیجه روشهای تربیتی و پرورشی نیز باید با توجه به نوع فرهنگ اجتماعی آن باشد. الگوبرداری از جوامع دیگر (به ویژه غربی) میتواند مخرب و خطرساز باشد. به خصوص که امکان دارد در جوانان پارادوکس اعتقادی ایجاد کند.
اگر به تعریف و تشبیه سمبلیک خانواده بهعنوان دژی محکم و استوار و ترویج دهنده آداب و مکارم اخلاقی نگاهی دقیقتر بیاندازیم این مفهوم آشکار میگردد؛ که منظور از دژ جایی است که انسان در آن احساس آرامش و امنیت میکند. در گذشتههای دور انسانها در قلعههایی زندگی میکردند تا از تجاوز اشرار، قبایل بدوی، حیوانات وحشی، بلایای طبیعی، سیل، طوفان و… درامان باشند.
خانواده در حال تغییر از سنتی به مدرن و همچنین از گستردگی به هستهای است. همینطور بسیاری از کارکردهای خانواده نیز درحال کمرنگ شدن یا از دست رفتن است، از قبیل: کارکردهای اقتصادی، آموزش دینی، فرهنگی، تولیدی، مهارتهای شغلی و غیره، که اغلب اینها را از دست داده است. مهمترین تغییری که به کانون خانواده آسیب وارد میکند، تغییر در مناسبات و روابط است ( آداب و مکارم اخلاقی)؛ چه روابط درون خانواده و چه بیرون خانواده از قبیل روابط والدین باهم، رابطه با فرزندان و… و نوع ارتباط خانواده با جامعه.
تغییر در آداب و مکارم اخلاقی و… چنین تغییراتی باید جدی گرفته شود؛ به عنوان مثال شیوههای همسر گزینی تغییر کرده است؛ در جوامع سنتی، پدر و مادر برای فرزندانشان همسر انتخاب میکردند، ولی امروزه حق جوانان در انتخاب همسر، بسیار زیاد شده و دیگران در این میان چندان نقشی ندارند، یعنی ازدواج به یک امر فردی تبدیل شده است.
مناسبات زن و شوهر هم تغییر کرده است؛ که مهمترین آن، اختلاط نقش زن و مرد است؛ در خانوادههای سنتی نقشها تفکیک شدهاند ولی در خانواده مدرن برعکس شده؛ این تغییر به سمت برابری نقشها پیش میرود و این درحالی است که افراد در یک خانواده از لحاظ شرایط جسمانی و روحی و جایگاه با هم تمایز دارند و این تفاوت در سبب میشود که نقش آنها نیز با هم یکی و برابر نباشد.
در خانواده سنتی فرزندان دو ویژگی مهم داشتند: حرفشنوی و صالح بودن، اما نظام تربیتی غرب به جای فرزند مطیع، یک فرزند مستقل را پرورش میدهد، و جامعه ما هم به این سمت فرزند سالاری گرایش پیدا است. همچنین افزایش تعارض و تقابل بین والدین و فرزندان در جامعه به چشم میخورد؛ در روابط خواهر و برادر هم نوعی جدال و رقابت به وجود آمده؛ که در خانواده سنتی چنین روابطی بی معنی بود و ارتباطات بر محور گذشت و محبت قرار داشت.
اغلب خانوادهها، از یک طرف هنوز گرفتار بعضی سنتهای غلط گذشته مانند بیعدالتی و ظلم به زنان بوده و از سوی دیگر آموزههای نادرست مدرن مانند انکار تفاوتهای جنسیتی، اختلاط نقشها، فرد گرایی و اصالت لذتهای دنيايي و… ثبات و حتی کیان آنها را به خطر انداخته و آسیبهای جدی به ساختار خانواده ایرانی وارد آورده است.
پدیده صنعتی شدن از طریق رشد فردگرایی، شهرنشینی، افزایش حقوق زنان، وارد کردن زنان به فعالیتهای تولیدی و اجتماعی خارج از خانه، حق طلاق، تقویت استقلال اقتصادی افراد، کاهش بردباری اعضای خانواده نسبت به هم، خشونت خانوادگی، مهاجرت به شهر، کاهش نفوذ مرد در خانواده و عواملی دیگر، بر وضعیت سنتی نهاد خانواده تاثیر گذاشت.
در واقع جامعه صنعتی ضمن حل بسیاری از تضادهای جوامع ماقبل خود، موجب بروز تنشهای جدیدی شد که عملکرد و تاثیر آنها در حفظ خانواده، منفی بوده است. درحقیقت از طریق خانوادههای جدید مجموعهای از ارزشهای غربی و بیگانه و ضد ارزشهای داخلی بهعنوان ارزشهای برتر و معتبر بر جوامع حاکم شد که زمینه را برای از خود بیگانه شدن، بریدن از اجتماع و انهدام فراهم میکند.
اگر خانواده سنتی ادامه دهنده سنتهای پیوند دهنده انسان و اجتماع بود، خانوادههای جدید اغلب محل گسستن پیوند انسان با محیط اجتماعی و طبیعیاش میباشد، یعنی اساسیترین وظیفه خانواده جدید ایجاد بریدگی و انقطاع فرهنگی شده و نسلی را تحویل جامعه میدهد که غالبا بریده از فرهنگ و ناآگاه از مذهب، آیندهای مبهم دارند.
این امر، درد بیدرمانی است که تمام جوامع بشری با آن مواجه یا شدیداً بدان مبتلا هستند و گاه انسانهایی تحویل بشر میدهند که نه تنها در آداب و مکارم اخلاقی حتی در ابتکار عمل و خلاقیت با وجود تحصیلات عالیه با بیسوادها فرقی ندارند، چون فعالیتشان در چارچوب سلسله روابطی خاص تعریف شده، به آنها اجازه عمل در میدانی مبهم و ناشناخته نمیدهد.
[…] به تربیت فرزندان توسط والدینی که به اصول اخلاقی مناسب پایبندند بدون تحقیر و سرزنش و مقایسه و با نظارتی هر چند […]