روزنامه: از فقر تا خشونت
از فقر تا خشونت
شرایط وحشتناک فقر و انباشت ثروت توسط عدهای اندک،جامعه را به سمت تولید و بروز ناهنجاری و معضلات اخلاقی زیادی سوق خواهد داد. مسائلی همچون مهاجرت،حاشیهنشینی،بیکاری،کمدرآمدی،تبعیض، نابرابری اجتماعی و شهروندی و به بیانی روشنتر،عدمتوازن در مبادی مختلف انسانی و اجتماعی به بروز مشکلات یا بنبستهایی میانجامد که خروج از آنها برای افراد محروم اغلب امکانپذیر نیست.
نویسنده : افشین طباطبایی
درحقیقت نوع زندگی مردم میتواند به پیدایش معضلات اجتماعی مانند بزهکاری، دزدی، فحشا، اعتیاد، خشونت و فساد منجر شود. سختی معیشت و دشواریهای اقتصادی طولانی، نبود فرصتهای مساوی و مساعد در جامعه؛ناتوانی در حفظ خود و کیان خانواده را برای اقشار کم درآمد رقم میزند.
ادامه فشار فقر و نابرابری و تبعیض،عدم اعتماد اجتماعی را به دنبال دارد. در جامعهای که معلوم نباشد مقصود اجتماعی خود را از چه راهی باید بهدست آورد، همه سعی میکنند از منابع قدرت استفاده کنند (چه سیاسی، چه اقتصادی و چه اجتماعی).
خشونت میتواند ریشه در اختلافات طبقاتی داشته باشد. برخی پژوهشگران معتقدند؛ خشونت از بطن مادر آغاز میشود؛یعنی وقتی مادر دچار ناراحتیهای خانوادگی است و با وی بدرفتاری میشود و خشونت جسمی، اقتصادی یا روانی علیه او صورت گرفته و آماج تحقیرها و سرزنشهای مختلف قرار میگیرد؛ موجب انتقال این موارد به جنین میشود.
رفتار پدر و مادر در خشونت و پرخاشگری کودک نقش موثری دارد
بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که؛ رفتارهای نادرست پدر و مادر با کودک، به دلیل فشارهای اجتماعی؛ فقر، بیکاری، تورم و شکاف طبقاتی است که به درون خانواده نفوذ میکند و وقتی فرد بیکار میشود و نمیتواند مایحتاج خانواده خود را تأمین کند، آستانه تحملش پایین آمده و به سادگی به خشونت و پرخاشگری روی میآورد. یعنی اعمال خشونت و کاهش درآمد ارتباط مستقیمی دارند.
خشونت در ذات انسان نهادینه است؛ولی تربیت خانوادگی،محیط زندگی و جامعه میتواند آن را تشدید یا تحدید کند؛یعنی فرد محصول جامعه است.از مسئولین و غیره تا معلم ها مقصر هستند که برخی افراد پرخاشگر، مجرم و معتاد میشوند. ازاینرو ریشه این موارد اجتماعی است. کارشناسان براین باورند که با توجه به افزایش تورم، فقر و بیکاری در سالهای اخیر ما شاهد افزایش خشونت و بزهکاری در جامعه نیز بودهایم و این روند در سالهای آتی روندی افزایشی خواهد داشت.
وقتی فردی رفتار پرخاشگرانه از خود نشان داده و به دنبال آن وارد آسیبهای اجتماعی از قبیل فرار کودکان،دختران و روی آوردن به اعتیاد و غیره شود، مجموع این موارد نشان میدهد هنجارها و ارزشهای اجتماعی فرو ریخته و جامعه دچار بحران و سردرگمی شده است.
بدون شک امروز نه تنها جامعه ما که جهان بشریت دست به گریبان پدیده زشتی بهنام بیعدالتی و تبعیض است، بهطوریکه حتی جوامع توسعه یافته نیز با وجود درآمدهای فراوان، از تبعیض در توزیع آن رنج میبرند.
نقش اقتصاد چقدر است؟
به اعتقاد برخی جامعهشناسان، عامل عمده این شکاف طبقاتی، فقر و بیعدالتی ناشی از ظالمانه بودن مناسبات و روابط فیمابین عوامل اقتصادی بهویژه کار و سرمایه،توزیع ناعادلانه درآمد و ثروتهایی مانند زمین، سرمایه مالی، ابزار تولید و وجود آزادیهای نابرابر است.
انسان از وضع قوانینی که بتواند زندگی اجتماعی و بلکه فردیاش را براساس عدالت سامان دهد و او را به سعادت شایسته خود برساند، ناتوان است.
منفورترین پدیده فقر است و گاه فقر مادی با فقر فرهنگی، پیوند میخورد. به بیان روشنتر فقر و فحشا، وعده شیطان و فضل و مغفرت وعده خداوند است. بعضی محققان میگویند فقر بدتر از مرگ است و باید با فکر و تدبیر، فقر را محو و زندگی شرافتمندانهای را برای همه انسانها تدارک دید. ریشه فقر و بدبختی در کمبود امکانات طبیعت یا اجتماع نیست، بلکه در اعمال ظالمانه انسان و توزیع ناعادلانه ثروت است.
مهمترین عامل فقر و بدبختی گروهی از انسانها و بهوجود آمدن تضاد طبقاتی، ساختار ناسالم نظام اقتصادی حاکم بر جوامع و وجود روابط ظالمانه بین افراد است. از طرفی دیگر اگر فرهنگ کار و تلاش در میان مردم گسترده شود، انسانها میتوانند روزی خود را بهدست آورند.
در هر جامعهای گروهی از اقشار و افراد به دلیل نداشتن توان فعالیت اقتصادی یا نبودن زمینه فعالیت، قادر به تأمین نیازهای اولیه زندگی خود نیستند. ازاینرو شکلگیری نظام اقتصادی تولید محور که بر کار و تلاش تأکید دارد نه ثروت اندوزی و استثمارگری، امری ضروری محسوب میشود.
باید تمام ظرفیتهای وجودی انسانها و طبیعت را برای رشد و شکوفایی مظاهر مادی استفاده کرد و با نهادینه کردن باورها و ارزشهای انسانی و با اتخاذ روشها و قوانین خاص، از طریق حس اخلاقی مشترک بین آحاد جامعه، زمینههای شکاف طبقاتی و بهرهکشی از انسان را از بین برد و در عین حال رفاه عمومی را گسترش داد.