خانواده

خشونت در زناشویی

خشونت در زناشویی - دکتر طباطبایی
نوشته شده توسط افشین طباطبایی

خشونت در زناشویی

مسأله‌ی خشونت بین بسیاری از زن و شوهرها رایج بوده و کانون خانواده با آن دست و پنجه نرم می‌کند. گرچه خشونت ابعاد مختلفی دارد؛ خشونت مردان نسبت به زنان یا خشونت زنان نسبت به مردان یا اساساً مفهوم کلی خشونت در کانون خانواده که می‌تواند شامل بد اخلاقی، سردی روابط، استبداد رأی، زورگویی و جنبه‌های دیگری باشد.

اگر خشم و پرخاشگری روندی عادی در زندگی مشترک پیدا کند. تعادل و تناسب رفتار خانوادگی را تحت تاثیر مستقیم قرار می‌دهد. شاید مردی با زور گویی، داد و فریاد، حرف خودش را به کرسی بنشاند و زن هم در ظاهر کوتاه بیاید و عقب‌نشینی بکند ولی در جایی دیگر به شکلی دیگر و با اقدامی تلافی‌جویانه مرد را مورد تهاجم (یک تهاجم نرم) قرار خواهد داد. گرچه خشونت اشکال مختلفی دارد ولی ساده‌ترین نوع آن خشونت کلامی، فیزیکی و ظاهری می‌باشد که فرد فریاد بزند‌ چیزی را پرت کند، یا دو نفر با همدیگر درگیر شوند، حرف‌های ناپسند بزنند و… ولی همین خشونت وقتی وارد لایه‌های زیرین رفتاری شود و به شکلی نامحسوس در بیاید می‌تواند آثار تخریبی جبران ناپذیری از خود به جای بگذارد.

خشونت را می‌تواند کلامی، غیرکلامی، فیزیکی، رفتاری، مادی یا حتا صورت‌های معنوی داشته باشد. آنچه مسلم است مردان نسبت به زنان از قدرت جسمی، اجتماعی، اقتصادی بیشتری در برخوردارند، و همین موضوع مردها را صاحب مزایای بیشتری کرده که خود زمینه ساز نوعی نظام مردسالاری در خانواده و جامعه به طور عام می‌باشد.

اصولاً در طول تاریخ هر نوع ابزار قدرتی میتوانسته است دستاویز انسان برای سلطه‌گری باشد و از آن جایی که بیشتر ابزار قدرت در اختیار مردها می‌باشد، درنتیجه برخی از مردها می‌توانند از این ابزار قدرت برای سلطه‌جویی بر زنان استفاده کنند و اغلب با زورگویی حرف خود را به کرسی بنشانند.

در کانون خانواده اگر چنین خشونتی نهادینه شود، روابط زناشویی را تحت شعاع قرار می‌دهد. بعضی مردها نگاه بالادستی نسبت به زن‌شان دارند؛ چه در روابط جنسی، چه در روابط اجتماعی، چه در روابط خانوادگی و… زن را پایین دست حساب می‌کنند. برخی افراد پرخاشگری و خشونت را خوی طبیعی مردان می‌دانند. اگر مردان چنین رفتاری داشته باشند به‌وسیله آن می‌خواهند خواسته و نیات قلبی‌شان برسند.

این نوع ابزار قدرت، که خشونت در آن شکل می‌گیرد؛ ترس، انزوا، رنج، نفرت، سردی و امثالهم برای طرف مقابل (همسر) به ارمغان می‌آورد و در مرحله‌ی بعد چنین عناصر زشت و تخریبی را در کانون خانواده، جایی که فرزندان رشد می‌کنند، جاری می‌سازد.

روابط زن و شوهر در دنیای امروز یک رابطه‌ی دوسویه می‌باشد، مشارکت زن و مرد در شرکتی به نام ازدواج می‌تواند منافع مشترکی برای آن‌ها به همراه داشته باشد و انتظارات متقابل‌شان را تامین نماید.

زن و مرد احتیاج دارند که این انتظارات به شکل متعادلی از طرف شریک زندگی‌شان پاسخ گفته شود. ولی اگر به جای پاسخ این انتظارات یکی از دو طرف، که غالباً مردها هستند، دست به زورگویی، سرکوب، و استفاده از ابزار قدرت برای تأمین نیازهایشان و برده‌کشی و به زیر سلطه در آوردن اعضای خانواده به خصوص همسرشان نمایند، قدر مسلم ایده‌آل‌های زندگی زناشویی به ورطه‌ی تخریب و سقوط می‌رود.

زن‌ها ممکن است در ظاهر زیر بار زورگویی و خشونت مردان بروند، ولی در خیلی از موارد این فشار را جور دیگری تخلیه می‌کنند. یعنی با رفتاری ناپسند به اقدامات تلافی‌جویانه دست بزنند که کانون خانواده را دچار تخریب و انحتاط بیشتر می‌کند.

اگر قرار باشد زن و مرد برای پر کردن چالش‌های روانی‌ خود یا جبران شکست‌های روحی‌شان از ابزار خشونت و پرخاشگری استفاده کنند قدر مسلم امنیت و آرامش روانی اعضای خانواده اعم از زن و مرد و فرزندان به خطر می‌افتد، و کانون خانواده به سوی انحطاط می‌رود. به خطر افتادن امنیت روانی ریشه‌ی بسیاری از بزهکاری‌های اخلاقی، روابط نامشروع و دیگر انحرافات و معضلات اجتماعی است.

انسان به دنبال تأمین امینت روانی است اگر نتواند آن را از شریک زندگیش و در کانون خانواده دریافت کند، در جایی دیگر به دنبالش خواهد بود. شاید در ابتدا این طور به نظر برسد که انسان‌ به‌واسطه‌ی شدت و حدت خشونت در یک حریم و چارچوبی قرار بگیرد که عامل خشونت؛ مثل پدر خانواده باعثش بوده است. ولی انسان دارای اندیشه است و می‌تواند راه فرار و گریزی پیدا کند. فرار از این چارچوب تنگ و زندان تلخ و سختی که همسر و پدر خشن برایش فراهم کرده است، که متاسفانه در برخی اوقات از چاله درآمدن و در چاه افتادن است. مثل؛ ازدواج‌های ناخواسته برای فرار از رنج خانه، روی آوردن به اعتیاد، خیانت‌های زناشویی، ارتباطات نامشروع بیانجامد.

از طرفی دیگر ادامه خشونت‌های خانگی که توسط مردان صورت می‌گیرد باعث می‌شود که حلقه‌ی خشونت در نسل‌های بعد هم ادامه پیدا کند، چون فرزندانی که در محیطی سرشار از تنش، خشونت و درگیری بزرگ شده‌اند مدام این پتانسیل را درون خودشان آماده و قابل اشتعال می‌بینند و مثل یک مخزن باروت همواره با خودشان حمل می‌کنند، و هر لحظه هم ممکن است بروز بدهند، مگر این‌که آموزش ببینند و بتوانند این پتانسیل درونی را مدیریت بکنند.

اگر مردی دست به خشونت می‌زند و زن خودش را تحقیر، سرزنش و سرکوب احساسی می‌کند درحقیقت حراص و نگرانی حادی برای همس زیر سلطه‌اش رقم می‌خورد، و بدتر این عناصر منفی روانی به فرزندان هم انتقال پیدا می‌کنند. چون فرزندان در کانون خانواده احتیاج دارند که امواج آرامش و امنیت از مادرشان دریافت کنند تا بتوانند احساسات متعادلی از خود بروز دهند. وقتی فرزندان مدام از طرف مادرشان امواج ناامنی، ترس، استرس وامثالهم دریافت ‌کنند، وارد دایره‌ی وحشت و ترسی می‌شوند که اضطراب و ترس و نگرانی و خشم درون و… مجموعه‌ای فلاکت‌بار برایشان فراهم می‌کند که مادام با آن‌ها درگیر هستند، و در بزرگسالی هم نمی‌دانند با آن چه کنند و چگونه خود را از سایه شوم‌اش رها سازند؟

ابزار خشونت در بعضی از مردها روشی است برای اثبات مرد بودنشان. درصورتی که یک نکته ظریف هست و تفاوت بین زورگویی و قدرت وجود دارد. مردها می‌خواهند ابراز قدرت کنند. در حالی که ابراز قدرت با زورگویی متفاوت است، و خط باریکی بین مفهوم قدرت و زور وجود دارد که خیلی‌ها چون آن را درک نمی‌کنند و قادر به اعمال قدرت نیستند، دست به زورگویی می‌زنند.

در اعمال قدرت خشونت و پرخاشگری وجود ندارد. ولی زورگویی سرشار از خشونت و پرخاشگری است. زورگویی یک نیروی موقتی و لحظه‌ای است که بعد از دقایقی از بین می‌رود و زائل می‌شود، ولی قدرت نیرویی دائمی، مانا و پایاست که نشات گرفته از صلابت روانی می‌باشد، یعنی صاحب قدرت احتیاج به داد و فریاد ندارد و به سادگی می‌تواند اقتدار خویش را با روش‌های قاطعانه اعمال بکند.

خیلی از زن‌ها و به‌خصوص مردها چون آگاهی و تبحر (اساسا قدرت) ندارند، به جای اعمال قدرت، در خانواده شان اعمال زور می‌کنند و همین باعث آسیب دیدن پایه‌های کانون خانواده می‌شود.

برای جلوگیری از زورگویی و بسط خشونت و پرخاشگری باید کاری کنیم. نمی‌توانیم بگوییم هیچ انسانی عصبانی و خشمگین نمی‌شود و پرخاش نمی‌کند. همه انسان‌ها خشن می‌شوند و اکثرا  بعد از فروکش کردن خشم، احساس ندامت و پشیمانی می‌کنند. موضوع این است که چگونه بتوانیم خودمان را مدیریت کنیم، و اجازه ندهیم خشم درونمان تبدیل به پرخاشگری شود. این کار در کانون خانواده قابل عمل است و زن و مرد می‌توانند آموزش ببینند. همان‌طور که برای یادگیری هر مهارت تازه‌ای آموزش می‌بینند، برای مهار خشم و مدیریت احساساتشان را هم باید زیر نظر یک مربی حرفه‌ای آموزش ببینند.

درباره نویسنده

افشین طباطبایی

افشین محمدباقر طباطبایی. نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی - روانشناختی - مشکلات جوانان. مربی مثبت‌اندیشی. شعار او این است: رهبر ارکستر زندگی خود باشید

دیدگاهتان را بنویسید