همه برنامه ریزی ذهن بر بنیان افکار است، يعني برای نظم دادن به فضای ذهن و اصلاح آن ابتدا باید عنان افکار را به دست بگیریم. تمرین مراقبه هر اندازه که باشد برایمان مفید و موثر است. مراقبه، به ذهن تمرکز میدهد. مراقبه، ذهن را برای رسيدن به چیزی که ميخواهيم، تربیت میکند. اگر ذهن آشفته و پريشان باشد، برخلاف ميلمان کار خواهد کرد، ولی وقتی برای انجام كاري، آن موضوع را در ذهن خود بارها تصويرسازي كرده باشيم، انرژي مثبت ذهن غالبا به ما پاسخ داده و راه درست را پیدا خواهيم کرد.
وقتي درباره چیزی فکر میکنیم، فقط میتوانیم قدم بعدی را ببینیم، و با آن پیش برويم، در این حالت نباید تامل کنیم، چون افکارمنفی بیشتری وارد ذهن ميشود، به خاطر کم کردن از خطر همیشه در کمین افکارمنفی، باید کاری کرد. بیشتر بدبختی زندگی آدمها به خاطر منفی گرایی و منفی بافی است. همیشه جنگ سهمگینی بین تفکرات مثبت و منفی ما وجود داشته و دارد که متاسفانه اکثر اوقات نیز نیروهای منفی پیروز و در ذهن حکمفرما میشوند. گاهی اوقات وقتی به خودمان میآییم، متوجه میشویم نه تنها نتوانسته ایم جلوی افکارمنفی را بگیریم، بلکه آنها موفق شده اند همه زندگی ما را تسخیر کنند.
طبع انسان افکارمنفی را زودتر و راحتتر از افکارمثبت جذب میکند. انسان همواره در هراس از آینده و غم و افسوس گذشته است و از لحظه زنده و پویای اکنون غافل میماند و نیروی درونی خود را بیهوده از دست میدهد. حضرت علی(ع) میفرمایند: «زندگی بین العدمین است» گفته فوق به معنای متعلق و اسیر زمان گذشته و آینده نبودن است. باید دانست:
رنج و اندوه و نگرانی:
۱- با گذشته و آینده
۲- با ارزیابی رویدادها و ارزشها
معنا پیدا میکنند. ما با مقایسه اوضاع گذشته خودمان و پیش بینی شرایط احتمالی آینده دچار غم و غصه یا دلواپسی و نگرانی میشویم. اگر کسی یاد بگیرد ذهنِ از هم گسیخته اش را (که گویی کار آن مقایسه دایم وضعیتها و شرایط و مفاهیم و امور اغلب وقوع نیافته یا تمام شده باهم است) زیر سلطه خود درآورد، دیگر دچار اندوه و نگرانی نخواهد شد؟ بیشتر ما آدمها چون ذهنی تربیت نشده داریم؛ دنیای واقعی را خارج از وجود خویش میدانیم و زندگی را تماس داشتن با واقعیت های بیرونی که پیرامونمان را احاطه کرده محسوب میکنیم، آنهم از طریق تماس های جسمی.
جهان هستی در حقیقت جای دیگری نیست و همیشه اینجا و اکنون بوده و با مکاشفه «اینجا و اکنون» آن هم در وجود خویش میتوانیم دنیا را بشناسیم و زندگی را درک کنیم. اگر دنیای درون خود را کاوش نکنیم، به واقعیت هستی نیز پی نخواهیم برد. همه به دنبال آرامشاند. همه میخواهند زندگی شاد و آرامی داشته باشند و آن را حق خود میدانند. ولی با این وصف بسیاری از ما نمیتوانیم به شادمانی واقعی دست پیدا کنیم، گرچه تلاش بسیاری برای به چنگ آوردنش، مینماییم، ولی ردپای نارضایتی در جای جای زندگی ما وجود دارد و بارها، آن را و آشفتگی و عصبانیت و رنج را به فراوانی تجربه کرده ایم. گویی اینها ساده تر در دسترس مان قرار میگیرند. انگار آلوده شدن فضای پیرامون زندگی هرکدام از ما به عناصر غم و اندوه و پریشانی فراهمتر و آسانتر است تا مهیا شدن محیط زندگیمان به شادی و نشاط و بالندگی.
در اصل مشکل اساسی این است که ماهیت هر یک از رویدادهای فوق و روند چون و چرای آنها ناشی از بی خبری ماست. برای رهایی واقعی از بدبختیها و رنجها باید به بصیرت درونی رسید. باید راهی را پیدا کرد تا به واقعیت ماهیت وجودی خودمان که به رهایی از کشمکش های ذهنی میانجامد، دستیابیم. همه چیز (چه خوب، چه بد) ریشه در درون ما (در ذهن) دارد.
موضوع این است: آنگونه که انسانها در روند رشد اجتماعی و بزرگ شدن طبیعی، تربیت و آموزش میبینند، ذهنشان تعلیم نمییابد. از این جهت بیشتر ارزیابیها و قضاوت هایی که در ذهن صورت میگیرد به نوعی خام و نپخته و نسجیده است. دنیای امروز که مهد پیشرفت و گسترش میباشد، نیازمند آموزش در تمام زمینه ها است، حتا در چگونگی استفاده از نیروی بی انتهای ذهن، نباید موضوع آموزش را فراموش کرد در غیراین صورت، انتظار زیادی نمیتوانیم داشته باشیم.
روشهای گوناگون: ذن- مراقبه- مانترا- ویپاسانا- کارما – دامما- وامثالهم که شیوه های شرقی تربیت و تعلیم ذهن و تسلط پیدا کردن بر آن هستند، روشهای آموزشی خوبي برای پالایش و پاک کردن ذهن از افکار مزاحم بوده و در دنیای امروز جای خود را باز کرده اند. به خصوص از طریق هنرهای رزمی و تا حدی هم یوگا. البته تمام روشهای فوق باوجود کارکردهای مفید و مثبتی که دارند بازهم وقتی بحث دین و ایمان مذهبی و اُنس با معبود به میان میآید رنگ میبازند.
این کار سخته خیلی بیشتر از اون چیزی که ادم فکرشا بکنه توان میخواد.