همه ما در زندگی دچار خمودگی و افت و خيزهاي روحی زیادی ميشویم؛ ناکامیهای بسياری را از سر ميگذرانیم و گاه تمام اینها چنان به ما فشار ميآورد که به طور کامل از زندگی قطع امید ميکنیم. شاید صبر بهترین راه حل باشد؛ به هر حال بسیاری از کارها به گذشت زمان احتیاج دارد.
گذشت زمان تلخترین شکست ها را به پیروزی شیرین تبدیل کرده است
موفقیت واقعی این است که با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده، نیروهای عظیم درونی خود را فعال کنیم. در زندگی، شکست يعني كسب تجربه تازه. اگر از یکراه به نتیجه نرسیدید، راه های دیگر را امتحان کنید؛ حل یک مسأله راهحل های متعددی دارد و شما با تفکر به طورحتم راهحل مورد نظر را پیدا خواهید کرد.
اگر به وجود یک عقل کل – که تمام کائنات و عالم هستی را میگرداند- باور داشته و این اصل بزرگ را در نظر بگيريم که قانون هستی تمام افراد بشر را به شکلی مورد حمایت و پشتیبانی قرار میدهد، آنوقت از هیچ چیز هراس نخواهیم داشت و از شکستها، بيماريها يا هر اتفاقي ناراحت نخواهیم شد.
این مسأله امکان دارد که روان تکتک ما در دوران کودکی از جانب اطرافیان به ویژه پدر و مادر خواسته و ناخواسته مورد آزار و آسیبهای زیادی قرار گرفته باشد که متاسفانه درصد زیادی از خمیرمایه شخصیت امروز ما ریشه در آن دارد. بسیاری از مشکلات اجتماعی و ناهنجاریهای رفتاری بین افراد چه در خانواده چه در سطح جامعه ناشی از تخریبهای ایام کودکی است ولی این دلیل نمیشود که دست روی دست بگذاریم. باید به خود بیاییم، گذشته را رها کنیم و به دنبال ساختن آینده باشیم. باید باورکنیم این زندگی از امروز به بعد مال ماست. گذشته هرچه بوده، گذشته است؛ فراموش اش کنیم؛ آثار شوم آنرا پاک کرده و عنان شروعی تازه را به دست بگیریم.
هر يك از ما در خلوت ذهنمان پيوسته از خود ميپرسيم:«امروز بايد چه كنم؟ يك سال بعد چه كنم؟ جواب فلاني را چه بدهم؟ فلان وقت چه كار بايد ميكردم؟ همسرم بايد اينطور رفتار كند؟ زندگي نبايد اينگونه باشد و…»
متوني كه در ذهن خود مينويسيم، در واقع منشاي اضطراب، نااميديهاي فراوان، افسردگي و رويارويي با حقايق تلخ روابط ما هستند. داشتن آرامش ذهن در بيشتر روابط، شرطي اساسي است. نبايد آرامش دروني خودمان را متكي به رفتار ديگران بدانيم. هر چه قدر عشق بيقيد و شرط را بپذيريم و راههاي دستيابي به آنرا تمرين كنيم، در مييابيم كه اضطراب ما به اعمال ديگران هيچ ربطي ندارد.
هر اندازه بذر آلوده در كشتزار ذهن بكاريم، آنها مثل علفهاي هرز رشد میکنند که باید هرچه زودتر جلویشان را گرفت. برای دور کردن ترس و اضطراب باید حواس و فکر را متمرکز کرد؛ یعنی وقتی غده های سرطانی افکار منفی را از ذهن بیرون کردیم، چیزهای خوب را جایگزین کنیم تا محیط ذهن شروع به رشد دادن آنها کند. ذهن بستر مساعدی است برای رشد هرچه در آن کاشته مي شود .
همه ي تصویرهای منفي ذهن که در ضمیر ناخودآگاه ما وجود دارد، باید با تصاویر مثبت جایگزین شوند. این را بدانید که ضمیر باطن از بابت سرمایه گذاری در زمینه شادی، عشق، صداقت، خوبی و مهربانی سود کلانی به ما می دهد که آن آرامش است. در آرامش هر مشکلی برای ما به وجود بیاید، ذهن با همكاري ضمیر ناخودآگاه در فضايی فعال و مثبت برایش، راه حل مناسبی پیدا خواهد کرد، ولی اگر در ضمیر ناخودآگاه؛ نفرت، دروغ، ریا، ترديد و … سرمایه گذاری کنیم، به طور مسلم سود حاصله، ترس و اضطراب است و در مواجهه با مشکلات؛ دودلی، ضعف و سستي در تصمیم گیری گریبانمان را میگیرد. (ناراحتی های روانی که ریشه در تغییرات هورمونی و شیمیایی مغز دارند از بحث ما خارج اند).
ضمیر باطن سرشار از طرح ها و نقش هاییست که به صورت تصاویر، خاطرات یا فرآیندهای ذهنی در آن ذخيره شده اند و هيچ عامل خارجي نميتواند روی آنها تاثیری داشته باشد، ولی برعکس آن ها، بر رفتارها و اعمال ما به راحتي اثر می گذارند. اگر بتوانیم در ضمیر باطن (ناخودآگاه) تصاویر روشن، اندیشه های مثبت و رویاهای دل انگیز جا بدهیم، در شرایط ضروری، به کار آمده و مشکل گشا و راهبر خواهند بود.
وقتی در حالت رواني خوبی هستیم، زندگی هم به نظرمان خوب می آید؛ چشم اندازمان به آینده مثبت است و کارها آسان پيش ميروند، ولی در شرایط بد و نامناسب، همه چیز به نظرمان کدر، زشت و سیاه جلوه میکند؛ اوضاع برایمان غیرقابل تحمل و سخت خواهد بود؛ آینده را ياس آور میبینیم، و تعابیر را غلط میپنداریم.
نکته ی کلیدی این است که فکر نمیکنیم حالات رواني ما در تکاپوست؛ فقط تصور میکنیم که زندگیمان تخریب شده و رو به نابودی است؛ درحالیکه این خیال باطل در نتیجه ی فشارهای مختلف ناشی از ضمیر باطن یا رويدادي موقتي به وجود آمده است.
ممکن است شخصی، ابتدای روز، به شغل و خانواده اش علاقمند باشد، ولی همین فرد آخر روز اگر حال رواني اش بد شود، فکر میکند که چه آدم بدبخت و بیچاره ای است؛ چه شغل به درد نخور و چه زندگی تاسف باری دارد.
چنین تضادهایی شاید مسخره به نظر برسد، ولی همه دچار اینگونه سردرگمی ها می شویم. تغییرات بالا و پایینی به سراغ مان می آید؛ نوسانات عصبي ما را افسرده میکند. وقتی سرشار از زندگی هستیم هر چيزي را خوب میبینیم، ولی هنگامی كه افت میکنیم، ظرفیت مثبت نگری خود را از دست میدهیم و یکسره منفی میشویم.
در حقیقت زندگی هرگز به آن بدی نیست که وقتی اوضاع خراب است آن را میبینیم. باید داوری خودمان را زیر سوال ببریم. اضطراب، ناشي از داوري غلط دربارهی رويدادهاي زندگي است.