امکان دارد روان ما در دوران کودکی از جانب اطرافیان؛ به ویژه پدر و مادر، خواسته و ناخواسته مورد آزار و آسیبهای زیادی قرار گرفته باشد که متاسفانه درصد زیادی از خمیرمایه شخصیت امروز ما ریشه در آن دارد. بسیاری از مشکلات اجتماعی و ناهنجاریهای رفتاری افراد ناشی از تخریبهای ایام کودکی است، ولی این دلیل نمیشود که دست روی دست بگذاریم. باید به خود بیاییم، الگوی افکار منفی و گذشته را رها کنیم و به دنبال ساختن آینده باشیم. گذشته هرچه بوده، گذشته است؛ فراموشاش کنیم؛ آثار شوم آنرا پاک کرده و عنان شروعی تازه را به دست بگیریم.
هر يك از ما در خلوت ذهنمان پيوسته از خود ميپرسيم:«امروز چه كنم؟ يك سال بعد چه كنم؟ جواب فلاني را چه بدهم؟ فلان وقت چه كار بايد ميكردم؟ همسرم بايد اين طور رفتار كند؟ زندگي نبايد اين گونه باشد و…» همه تصویرهای منفي ذهن که در ضمیر ناخودآگاه ما وجود دارد، باید با تصاویر مثبت جایگزین شوند. این را بدانید که ضمیر باطن از بابت سرمایهگذاری در زمینه شادی، عشق، صداقت، خوبی و مهربانی سود کلانی به ما میدهد که آن آرامش است.
در آرامش هر مشکلی برای ما به وجود بیاید، ذهن با همكاري ضمیر ناخودآگاه در فضايی فعال و مثبت برایش، راه حل مناسبی پیدا خواهد کرد، ولی اگر در ضمیر ناخودآگاه به واسطه الگوی افکار منفی؛ نفرت، دروغ، ریا، ترديد و … سرمایهگذاری کنیم، به طور مسلم سود حاصله، ترس و اضطراب است و در مواجهه با مشکلات؛ دودلی، ضعف و سستي در تصمیم گیری گریبانمان را میگیرد.
ضمیر باطن سرشار از طرحها و نقشهایی است که به صورت تصاویر، خاطرات یا فرآیندهای ذهنی در آن ذخيره شدهاند و هيچ عامل خارجي نميتواند رویشان تاثیری داشته باشد، ولی آنها، بر رفتار و اعمال ما به راحتي اثر میگذارند. اگر بتوانیم در ضمیر باطن (ناخودآگاه) تصاویر روشن، اندیشههای مثبت و رویاهای دلانگیز جا بدهیم، در شرایط ضروری، به کار آمده و مشکلگشا و راهبر خواهند بود.
وقتی در حالت رواني خوبی هستیم، زندگی هم به نظرمان خوب میآید؛ چشم اندازمان به آینده مثبت است و کارها آسان پيش ميروند، ولی در شرایط بد و نامناسب (الگوی افکار منفی)، همه چیز به نظرمان کدر، زشت و سیاه جلوه میکند؛ اوضاع برایمان غیرقابل تحمل و سخت خواهد بود؛ آینده را ياس آور میبینیم، و تعابیر را غلط میپنداریم.
نکته کلیدی این است که هیچوقت فکر نمیکنیم حالات رواني ما در تکاپوست؛ فقط به خاطر الگوی افکار منفی تصور میکنیم که زندگیمان تخریب شده و رو به نابودی است؛ درحالیکه این خیال باطل در نتیجه فشارهای مختلف ناشی از ضمیر باطن، الگوی افکار منفی یا رويدادي موقتي به وجود آمده است. ممکن است شخصی، ابتدای روز، به شغل و خانوادهاش علاقمند باشد، ولی همین فرد آخر روز اگر حال روانياش بد شود، فکر میکند که چه آدم بدبخت و بیچارهای است؛ چه شغل به درد نخور و چه زندگی تاسف باری دارد.
چنین تضادهایی شاید مسخره به نظر برسد، ولی همه دچار این گونه سردرگمیها میشویم. تغییرات بالا و پایینی به سراغمان میآید؛ نوسانات عصبي ما را افسرده میکند. وقتی سرشار از زندگی هستیم هرچيزي را خوب میبینیم، ولی هنگامیكه افت میکنیم، ظرفیت مثبتنگری خود را از دست میدهیم و یکسره منفی میشویم.
هر اندازه بذر آلوده در كشتزار ذهن بكاريم، به خاطر الگوی افکار منفی آنها مثل علفهاي هرز رشد میکنند که باید هرچه زودتر جلویشان را گرفت. ذهن بستر مساعدی است برای رشد هرچه در آن کاشته ميشود. واكنشي كه بيشتر اوقات به اتفاقات نشان ميدهيم به واسطه الگوی افکار منفی، منفي است. بازتابهاي منفي الگوی افکار منفی ما ریشه در زيرساختهاي روانمان دارد. اگر در هر رويدادي قضاوتهاي منفي برخاسته از الگوی افکار منفی را كنار بگذاريم، گامي برای رسيدن به دروازههاي بيكران آرامش برداشتهايم.
براي اين منظور بايد توهم و نگرشهاي كهنه را دور ريخت و به رخدادها و پیشامدها به شکل ديگري نگاه كرد. طرز تلقي و احساس ما از هر واقعه و رويدادي كه با آن روبهرو ميشويم، در ذهنمان قرار دارد و اين افكار دروني ما هستند كه به بيرون منتقل ميشوند. نفس، دريافتهاي حواس را ميگيرد و از صافي خاطرات و تجارب گذشته، قضاوتهاي سرزنشآميز و احساس گناه (گناه به عنوان يك عنصر منفي رواني، نه يك خطاي اجتماعي) عبور ميدهد، که البته همه اینها از خودآگاه ذهن مخفي ميماند، سپس هرچه از صافي نفس بيرون ميآيد را به ديگران انعكاس ميدهيم. اينها توهمي را ميآفرينند كه فكر ميكنيم علت ناراحتيهايمان عاملي در دنياي بيرون است و بر اين اساس با ديگران جدال ميكنيم و اين حقيقت را ناديده ميگيريم كه ستيز واقعي با افكار ناسازگار درون ذهن است و نفس خودمان مثل آشوبگري بزرگ، استادانه، همه اين حقايق را از چشم ما پنهان ميكند. هنگامي كه الگوی افکار منفی در ذهن رديف ميشوند، حركتی دايرهاي شكل را آغاز ميكنند كه همچون گردابي انسان را به درون خود ميكشاند.
تجربیات منفی، توقعات منفی را تغذیه میکند که خود موجب جذب تجارب منفی تازهای میگردد. به بیانی روشنتر بیشتر کسانی که در الگوی افکار منفی وارد میشوند هرگز در کل زندگیشان نمیتوانند از آن فرار کنند، حتا اگر در مقابل افکار منفیشان توبیخ و سرزنش شوند، ولی بازهم به طور ناخودآگاه به جذب و تولید افکار منفی ادامه میدهند مگر اینکه الگوی افکار منفی را تغییر دهند.
اگر به خاطر الگوی افکار منفی خود را سرزنش کنیم، در حقیقت به جای شکستن این الگو به سادگی آن را تقویت خواهیم کرد. اغلب افرادی که در این دام گرفتار میشوند تا وقتی که آگاهیشان ارتقاء نیابد در این دام اسیر میمانند، ادامه جنگ با الگوی افکار منفی تا وقتی که آن را جزئی از شخصیتشان بدانند جنگی بدون پیروزی است. در نتیجه، بهترین راه حل، توقف مبارزه و رها کردن افکار است. به جای مقاومت در برابر الگوی افکار منفی، حضور این افکار را بپذیرید، این نکته حقیقتاً باعث اثرگذاری در افزایش سطح آگاهی میشود. شما در واقع میتوانید، یاد بگیرید که افکار منفی را شکار کرده و بر آنها غلبه کنید. میتوانید به افکارمنفی اجازه دهید که در ذهنتان بمانند، اما نباید در کلام و رفتارتان جاری شوند، زیرا افکارمنفی فقط در ذهن (الگوی افکار منفی) جاری است، با آنها از دید یک مشاهدهگر برخورد کنید.
دلیل دیگری که در الگوی افکار منفی گرفتار شدهاید این است که در مراحلی از زندگی، خودتان آنها را انتخاب کردهاید، پذیرفتن مسوولیت را بد میدانید. پس افکارتان را بر علیه خودتان استفاده میکنید تا از مسوولیت فرار نمایید و لذا در الگوی افکار منفی میمانید. راه حل واقعی برای خلاصی از «شکایت کردن مداوم» (افکارمنفی)، قبول مسوولیت برای تغییر دادن الگوی افکار منفی است.
تغيير الگوي نگرش (الگوی افکار منفی) ميتواند موجب تصحيح ادراك و تصور اشتباه ما شود. شايد با ارزشترين موهبت انسان، آزادي فکر و اندیشه باشد، اما چه كنيم كه قدرت اختيار خود را براي انتخاب افكارمثبت به كار گيريم؟ وقتي بتوانيم افكارمثبت و تصاوير ذهني سالم را از الگوی افکار منفی انتخاب كنيم، همه توهماتي كه موجب ياس، نااميدي، سرخوردگي و دلسردي است را از خود دور خواهيم كرد. بايد افكار آميخته به ترس، منفيگرايي و احساس گناه را (یعنی الگوی افکار منفی) كنار بگذاريم و با تغيير قالبهاي ذهنی کهنه و الگوی افکار منفی؛ به شادي، تسلی خاطر و امنيت رواني دست يابيم.