معمولاً ما بیشترین اهمیت را به خود میدهیم، و خویش را محور و مرکز عالم میدانیم. با وجودی که میدانیم در بین میلیاردها بشر، عددی نیستیم، با این وصف در اندیشه مان خود را تنها آدم با ارزش در میان دیگران یا لااقل بهتر از دیگران به حساب می آوریم. هرقدر به این «من» پروبال دهیم باز در مقام مقایسه با عظمت زمان و مکانی که در آن قرار داریم، خُرد و ناچیز هستیم. تصوری که از خود داریم به راستی اشتباه است. با این حال زندگیمان را وقف ارضای تمایلات خویش میکنیم و آن را، راهی برای رسیدن به خوشبختی می پنداریم، حتا اندیشه زیستن به روشی دیگر، به نظرمان غیرطبیعی و مخاطره آمیز میرسد.
اما هرکسی که شکنجه منیت و آگاهی از ((من)) را تجربه کرده باشد. از رنج بی پایان آن هم آگاه است. وقتی فکر ما دایم در اشغال خواسته ها، ترس ها و نیازها باشد، در حقیقت در زندان تنگ خود ساخته ای محصوریم که از دنیای زندگی واقعی جدایمان میسازد. اگر بتوانیم از این اسارت آزاد شویم، آغوش خود را به زندگی واقعی، به دیگران و به کسب رضایت حقیقی خواهیم گشود، ولی لازمه آن چیست؟ لازمه آن رها شدن از برداشت های نادرست از خودمان است، و راه رسیدن به این رهایی، دانستن این که «من» پدیده ای فانی ام. تصورات ما بیشتر جزییات لحظه موجود را نادیده می انگارد و تصاویر خیالی تازه می آفریند، یعنی وضوح و درایت خود را با سیر در گذشته و یا پرواز به آینده زایل و یا راکد میکند.
ولی انرژی حضور در هر لحظه، انرژی ذات زندگی ماست، انرژی ناب الهی است. از دست دادن انرژی لحظه ها، و نادیده انگاشتن این نیروی وسیع (پتانسیل لحظه ها) ما را به سمت انکار و چشم پوشی از امکانات و برکات زندگی سوق میدهد. وقتی بدبینی فضای ذهن را قبضه میکند، زنجیروار افکارمنفی را هم یکی پس از دیگری به دنبال خود میکشاند، که به راحتی میتوانند شیرازه و نظام عصبي را تحت تاثیر قرار دهند. عامل بسیاری از رفتارهای ناپسند مانند: منیت، پرخاشگری، انزواطلبی، جاه طلبی سهل انگاری، کم کاری و… همین افکار منفی هستند، ازجمله: تردید و سردرگمی، خشم، پیش داوری، حس گناه، غم و بسیاری عناصر منفی دیگر که در دل میکارد.
تصاویر منفی موجود در ذهن بر اراده های مثبت هم غلبه میکنند و در نهایت آنها را به نتايج منفی میکشانند. پاک کردن و زدودن افکار و اندیشه های منفی از مهمترین و حیاتی ترین مسوولیت ها در فرآیند مدیریت ذهن است. افکار چه مثبت، چه منفی، احساس و رفتار متناسب با خود را پدید می آورند. فکر مثبت، احساس مثبت و میل به کار خلاق پدید می آورد. افکارمثبت برخلاف افکار منفی، نيروز هستند و از تمامی انرژی های موجود در خاطرات گذشته میتوانند بهره برداری کنند. خاطرات مثبت گذشته و اتفاقات خوب، سازوکار ذهن را به خلاقیتی شگفت آور دعوت میکند. خوشبختانه بخش مثبت ذهن از منفی جداست و گویا با فعال شدن یکی، دیگری نقش خود را از دست میدهد.
سوال مهم این است، چگونه میتوان از افکار منفی به مثبت رفت؟ آیا این کار دست ماست یا ذهن تابعی از شرایط بیرونی است؟
جالبترین مساله ذهن، تضمین آزادی انتخاب است، اختیار شخص در گزينش فايل مثبت يا منفي براساس عادت ها و آموزش های قبلی اوست. «توجه، تکرار و هیجان»؛ سه کلید مهم ثبت اطلاعات در ذهن هستند. اگر توجه شخص به امور منفی باشد، بلافاصله فایل منفی ذهن فعال میشود و تمایل شدیدی هم برای برجسته کردن افکارمنفی دارد و از آنجا که افکار مسری هستند، یک فرد منفی باف خودخواه میتواند یک فضای سالم را به جهنمی از اندیشه های منفی تبدیل کند. درونداده های ما برونداده های ما را تعیین میکند. اگر هرچیزی که به ذهن میدهیم منفی باشد، نتیجه ای که به بار خواهد آمد، نمیتواند حاصلی جز احساسات و بازتاب های منفی باشد. لحظه ها را عریض بسازیم و در آن ساکن شویم، تا واقعیت زندگانی را ببینیم، جاری شدن در طول لحظه ها به نوعی انکار دیدن لحظه اکنون است.
[…] علاقهای به شنیدن سخنان منفی ما ندارند؛ پس چرا به جای سخنان منفی، در مورد جنبههای مثبت زندگی و فعاليتهاي مفيدي كه […]
[…] قدم برای این که افکار منفی را از خود دور کنیم: پروبال دادن به افكار مثبت است؛ یكی […]
[…] که دست روی دست بگذاریم. باید به خود بیاییم، الگوی افکار منفی و گذشته را رها کنیم و به دنبال ساختن آینده باشیم. […]