قدرت ضمیرناخودآگاه
بیشتر انسانها سعي ميكنند تصمیمهاي منطقی درباره زندگیشان بگيرند. در حقیقت بخش خودآگاه و هوشمند ذهن (اگر بتوان حجمي براي آن در نظر گرفت) به اندازه یک نخود است، و قسمت ناخودآگاه ذهن همچون یک بادکنک میباشد که براساس دامنه و انبوه دانسته ها و تجارب بزرگ و بزرگتر میگردد.
ذهن هدیه ای گرانبهاست که خداوند به ما عطا کرده و میتواند برای آفریدن یک زندگی جدید، و رسیدن به آرزوهایمان مورد استفاده قرار بگیرد. قدرت شگرف ذهن برای انجام بسیاری از کارها نامحدود است، و فقط به توانایی ما برای کشف و آزادسازی نیروی نهفته آن بستگی دارد.
اغلب تصمیمات ما در بخش ناخودآگاه (نیمه هوشیار) گرفته میشود، یعنی در عرض چند ثانیه احساسات تحريك شده، مغز شروع به برنامه ریزی و فعالیت برای تحت تاثیر قرار دادن ذهن خودآگاه (هوشیار) در یک فرایند تصمیم گیری میکند. متاسفانه در اکثر افراد ذهن هوشیار (خودآگاه) یک انبار بی ارزشِ پُر از احساسات تخریب شده و برنامه هاي شكست خورده است، که آنها هم اغلب به صورت افکارمنفی اعمال ما را تحت تاثیر قرار داده و رسيدن به نتايج مطلوب در زندگی را به تاخیر می اندازند.
«ذهن نیمه هوشیار، همیشه حتا هنگام خواب در حال کار است. ذهن نیمه هوشیار به هر شکلی رويدادهایی که به طرفش می آیند را جذب و تحت تاثیر آنها قرار میگيرد» (قوی فکركن و رشدکن- ناپلئون هیل).
مثلا اگر شخصی همیشه اخبار جنگ و جنایات و حوادث ناگوار و خشن را در روزنامه ها و تلویزیون پیگیری کند؛ ذهن نیمه هوشیارش با حجمي از افکار و ارزشهای منفی پُر میشود، و شب تمام این تصاوير با او به رختخواب میرود و در رویاهایش نیز تاثير گذاشته و طی روز بعد نيز احوال او داراي بار منفي است.
اما اگر شخصی صرفا اخبار ورزشی را پیگیری کرده، موسيقي گوش دهد، فیلمهای مفرح يا مسابقات ورزشی تماشا كند، اوضاع و احوال روحياش کاملا متفاوت خواهد بود. واکنش او به هنگام خواب و بعد از آن (طی روز بعد) سرشار از انرژي مثبت است. درون داده های ما برون داده های ما را تعیین میکند. اگر هرچیزی که به ذهن میدهیم منفی باشد، نتیجه ای که به بار خواهد آمد، نمیتواند حاصلی جز احساسات و بازتاب های منفی باشد.
مهار ذهن ناخودآگاه
ضمير نیمه هوشیار (ذهن ناخودآگاه) را میتوان تا حد زیادی مهار كرد، یعنی هر انساني با برنامهریزی صحیح، توانایی تسلط بر ذهن نیمه هوشیارش را دارد. البته اینکار را نمیتوان با شعار يا مطالعه چند جلد كتاب، انجام داد. خَلق الگوهای جدید در ذهن نیمه هوشیار، نیاز به آموزش منظم دارد.
برنامه ریزی برای ذهن نیمه هوشیار باید تبدیل به یک عادت روزانه شود. عادتی که به هنگام ظهور هر فکر مخربی، به راحتي بتوانیم آن را پس بزنیم، یعنی توان مقابله در برابر بمباران افكارمنفي را داشته باشيم . از آنجایی که ضمیر نیمه هوشیار (ذهن ناخودآگاه) احساسی عمل میکند، وقتی که محرکهای فکر ما (چه مثبت چه منفی) با احساسات همراه میشوند، قویتر و موثرتر هستند.
ذهن، کارگاه تولید فکر است که از منبعی به نام ضمیرناخودآگاه سرچشمه میگیرد. ضمیرناخودآگاه نمیتواند خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص دهد ولی چنان قدرتی دارد که اگر از آن غافل شویم، میتواند سررشته زندگی را به دست گیرد و به هرجایی ببرد. در حقیقت افکار و اندیشه آدمی سازنده نوع و کیفیت زندگی اوست، اندیشه زیبا و مثبت میتواند بهشتی در زندگی انسان بسازد، چنانچه افکار منفی و یاس آور جهنمی به پا میکنند.
آینده هرکس در گرو چگونگی نگرش او به جهان است
بیشتر مردم نمیتوانند ذهنشان را در جهت مثبت هدایت کنند، و آن را همواره در راه های دیگری به کار میگیرند. مهم این است که اگر میخواهیم از قدرت ذهن برای رسیدن به نتایج مثبت استفاده کنیم، به آن غذای سالم بدهیم. اگر از راه درست برویم و از قدرت ذهن نهایت استفاده را ببریم، به نتایج برجسته ای دست می یابیم که برای دیگران شاید غیرممکن به نظر برسد. برخی روانشناسان مدعی شده اند که: «انسان ها تنها قادرند از پنج تا ده درصد ظرفیت و قدرت ذهن شان استفاده کنند»، این نظر شاید به این معنا است که با دستیابی به بخش دیگر قدرت ذهنی، به نود درصد چیزهایی خواهیم رسید که در زندگی هرگز نداشته ایم.
ضمیر ناخودآگاه مانند یک کامپیوتر است که باید برنامه ریزی شود تا براساس آن کار کند. ضمیر ناخودآگاه قوه استدلال، منطق و تعقل ندارد. پیغام هایی که وارد آن میشوند را بی چون و چرا پذیرفته و دقیقاٌ اجرا میکند، حتی اگر غیرمنطقی باشند. به عنوان مثال؛ اگر منطق ۶=۲+۲ به آن داده شود، در کلیه محاسبات از این منطق استفاده خواهد کرد.
ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه با هم در تضاد هستند، به این معنی که اگر ضمیرخودآگاه در حال کار باشد، ضمیر ناخودآگاه نمیتواند کار کند و بالعکس. نگرانی، ناراحتی، تشویش و اضطراب متعلق به ضمیر خودآگاه است و از ضمیر ناخودآگاه کاری بر نمی آید. مغز از زیر مجموعه های ضمیر خودآگاه است. اما بسیاری از اطلاعات ارزشمند از طریق ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه منتقل و در مغز ذخیره میشود.
حقیقت این است اگر بتوانیم از قدرت ذهنی درست استفاده کنیم، امکان دارد قادر به هموار کردن راهی برای یک زندگی بهتر و رضایت بخش تر باشیم. برای درک ضمیر ناخودآگاه (ذهن نیمه هوشیار) و قدرت بالقوه آن ابتدا نیاز به شناخت سطح آگاهی ضمیرخودآگاه (ذهن هوشیار) و تفاوتش با ناخودآگاه داریم. آنچه در پیرامونمان میگذرد و می بینیم، یا نسبت به آن آگاهیم یا حس اش میکنیم هوشیاری نام دارد، و ناخودآگاه؛ کسب تجربه هایی است که در موقعیت های مختلف به دست میآوریم و امکان دارد بعدا در ناخودآگاهمان به یک باور و عقیده تبدیل شود. ضمیر ناخودآگاه ما هر چیزی مثل؛ بو، رنگ، تصویر، حرکت یا جنبه های کوچک دیگری که با آن روبرو میگردیم را ثبت میکند، درصورتی که ممکن است هیچکدام در ضمیر خودآگاه وجود نداشته باشند. مثلا وقتی موقعیتی بحرانی بروز میکند، مجبور به نشان دادن واکنشی میشویم که معمولا با استفاده از ضمیر ناخودآگاه و تجربه های قبلی تصمیمی درست یا اشتباه میگیریم.
چرا ضمیرناخودآگاه قدرتمند است؟
ضمیر ناخودآگاه بخشی از ذهن است که تمامی اطلاعات و تجربیات انسان در آن وجود دارد. میزان استفاده از این اطلاعات بستگی به توانمندی حافظه دارد. وقتی که بر پرسشی متمرکز میشویم و تلاش منسجمی برای یافتن پاسخ آن میکنیم، موضوع در ضمیر ناخودآگاه امتداد مییابد. شاید جواب پرسشی، بعد از مدتی تفکر، ناگهان به ذهن برسد. معمولاً وقتی جوابی به ذهن میرسد که انتظارش را نداریم. این موضوع بیانگر این است که ضمیر ناخودآگاه همچون یک جستجوگر قوی اینترنتی به دنبال پاسخ بوده و به محض دریافت در اولین فرصت آن را به ضمیر خودآگاه ارسال کرده است.
شاید نتوان قدرت ضمیر ناخودآگاه را به روشنی تعریف نمود، ولی مجموعه ای از توانایی های بهره برداری نشده است که اگر کشف شوند، میتوانند به طور هیجان انگیزی زندگی ما را تغییر دهند. به طور مثال: هرکسی بر پایه تجارب قبلی، بدون اینکه علت آن را بداند، در برخورد با رویدادی مشابه همان تصمیمی که درگذشته گرفته بود را میگیرد. به همین دلیل بسیار مهم است که تماس مداوم با ضمیر خودآگاهمان داشته باشیم تا بدانیم چگونه باید از نیروی نامحدود آن استفاده کنیم.
اگر ضمیر ناخودآگاه به مرور زمان با حجمی از افکارمنفی پُر شده باشد، به عنوان منبع ذخیرهی منفی گرایی و برپایه همان تجارب منفی، عمل خواهد کرد. ازاینرو در موقعیت های مختلف و برخورد با رویدادها و وقایع، عملکرد نظام ذهنی ما بر پایه افکار منفی میباشد، که درنتیجه باعث به وجود آمدن احساسات بد مانند؛ افسردگی و شک و تردید میگردد.
یک روش عملی: هر روز کمی وقت برای خَلق چشم اندازی روشن از آنچه در زندگی نیاز داریم و هدفمان است، بگذاریم و آنها را به خوبی تصویر کنیم. باید ثابت قدم و استوار باشیم، خود و توانایی هایمان را باور داشته و مانند یک قربانی در هر شرایطی با اشخاص منفی حشر و نشر نکنیم، بلکه با تجسم اهداف و یا بازگویی افکار مثبت و غنی، خود را سرشار نماییم.